حمله اعراب به ایران

حملهٔ اعراب به ایران یا اشغال ایران به دست مسلمانان به مجموعه حملاتی به امپراتوری ساسانی در قرن هفتم میلادی اشاره دارد که از سال ۶۳۳ میلادی در زمان خلافت ابوبکر شروع شد، در زمان عمر به اوج خود رسید و در زمان عثمان منتهی به سقوط کامل دولت ساسانی در سال ۶۵۱ میلادی (مطابق با سال ۳۰ هجری قمری) و کشته شدن یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانیان، شد. این حملات همچنین باعث افزودن ایران به قلمرو خلافت اسلامی شد. فتح (و در واقع، اشغال) ایران، سرآغاز فرایند تدریجی گرویدن ایرانیان به اسلام بود که چند قرن طول کشید. منابعی اشاره می‌کنند که اسلام آوردن ایرانیان باعث در امان ماندن آنان از آزار و مانع پرداخت مالیات‌هایی که روستاییان توان پرداخت آن را نداشتند و بیشتر از درآمد محصولاتشان بود، می‌شد[1][2]از میان حمله‌هایی که اقوام دور و نزدیک در طول تاریخ به خاک ایران کرده‌اند، حملهٔ اعراب بیشترین تأثیر را بر ایران گذاشت.[3][4][5]

این مقاله بخشی از فتوحات مسلمانان است

حملهٔ مسلمانان به ایران

نقشه خلافت مسلمانان، امپراتوری ساسانی و امپراتوری روم شرقی پیش از آغاز جنگ
زمان ۶۳۳ (۱۲ هجری) تا ۶۵۱ (۳۳ هجری)
مکان میان‌رودان، قفقاز، ایران، و خراسان
نتیجه پیروزی اعراب و انقراض امپراتوری ساسانی
تغییرات سرزمینی انضمام سرزمین ایران به قلمرو خلافت مسلمانان
فرماندهان
یزدگرد سوم

رستم فرخ‌هرمز 
ماه بدان
هذیل بن عمران
هرمز جادویه
انوشگان 
اندرزاغر
بهمن جادویه 
پیروزان 
جابان
مهران بهرام چوبین
هرمزان (اسیر)
مردانشاه (پاذوسپان نیمروز) 
بهرام
اسفندیاذ  
گلینوش 
مهران رازی 
نخیرگان
آزادبه
فرخزاد هرمز  
سیاوخش 
شهریار بن کنارا 
بوسبهرا (کبج)
شهریار دربندی 
فرخ‌ونداد 
گریگور 
مهران همدانی 
شهروراز جادویه  
کارن 
موشق سوم 
ورازتیروتز 
موته  
نرسی
تیرویه
فرخزاد هرمز (تنها در ری کنارک  
روزبه  
شیرزاد
مردانشاه دماوندی  
جوانشیر
برزین شاه
ماهوی 
اپرویز 
شهرگ 
یزدانفر

ابوبکر

عمر بن خطاب
سعد بن ابی‌وقاص
خالد بن ولید
مثنی بن حارث شیبانی
ابوعبید ثقفی 
زهره بن الحویه
هاشم بن عتبه
قعقاع بن عمرو
ابوموسی اشعری
عمار یاسر
نعمان بن مقرن 
حذیفه بن یمن
مغیره بن شعبه
اسامه بن ابی العاص
عاصم بن عمرو
احنف بن قیس
عبدالله بن عامر
کناره (پس از ۶۵۱)
بوسبهرا (کوتاه)

اندکی پس از درگذشت محمد بن عبدالله، ابوبکر لشکری را به سرزمین‌های جنوب رود فرات و شهر حیره در غرب قلمرو ساسانیان (عراق کنونی) فرستاد و آنجا را فتح کرد. پس از بازپس‌گیری و جابجا شدن این شهر میان مسلمانان و ساسانیان در زمان عمر، سرانجام لشکر سلطنتی ایران تحت فرماندهی رستم فرخ‌زاد در نبرد قادسیه با اعراب درگیر شد که نتیجه آن پیروزی اعراب بود. سپس تیسفون، پایتخت ساسانیان، پس از یک محاصره کوتاه تسخیر و غارت شد و سپس در نبرد جلولا اشغال عراق تکمیل شد. التون دنیل معتقد است که پس از تصرف عراق عمر علاقه‌ای به گسترش جنگ تا فلات ایران نداشت اما به دلایل مختلف از جمله علاقه لشکریان عمر به کسب غنائم بیشتر و ترس عمر از حمله یزدگرد یا یکی از مدعیان سلطنت، نهایتاً تصمیم به حمله گرفت. در سال ۶۴۲ آخرین مقاومت منسجمِ ایرانِ ساسانی در نبرد نهاوند رخ داد (نبرد نهاوند) که پس از نبردی خونین اعراب پیروز شدند. یزدگرد متواری شده و عاقبت در سال ۶۵۱ میلادی بنا به روایتی به دست آسیابانی در مرو کشته شد.[6][7][8]

جنگ نهاوند مقاومت دولت مرکزی را در هم شکست، و از این زمان به بعد موانع پیشروی اعراب مقاومت‌های محلی بود که در برخی موارد شدید بودند. فتوحات اعراب به سمت شرق ادامه یافت. طی چند سال ولایت‌های دیگر ایران شامل اصفهان، ری، فارس، آذربایجان، ارمنستان ایران، سیستان و خراسان هم سقوط کردند. با این حال طبرستان و نیز گیلان تا یکی دو سده تحت سلطه اعراب در نیامد و افرادی از اشراف ایران در آنجا حکومت می‌کردند. اعراب پس از اشغال هر شهری قراردادی با سران آن شهر می‌بستند که در آن میزان مالیاتی (جِزیه) که قرار است که از شهر اخذ شود را مشخص می‌کرد. روال کلی این بود که شهرها پس از عقد قرارداد صلح، شهرها قیام می‌کردند. قیام‌ها مخصوصاً تا ۶۵۱ میلادی که یزدگرد زنده بود، بیشتر رایج بود و مقاومت‌های محلی قوی و مکرر بود. در برخی موارد مخالفان نیروی بزرگی نیز فراهم کرده بودند.[9][10][11] مورخان در مورد انگیزه قیام‌ها نظرات مختلفی دارند.[10][12][13]

مورخان دلایل متعددی را در مورد انگیزه و علت شروع حملات اعراب به ایران ذکر کرده‌اند: دورنمای کسب ثروت و زمین، گرسنگی و فقر، تلاش برای گسترش اسلام، تلاش برای رها کردن اعراب بین‌النهرین از سلطه ساسانیان، عرب گرایی، تغییرات آب و هوایی، گسترش شبکه تجاری و غیره. همچنین، مورخان دلایل مختلفی را برای سقوط ساسانیان بیان کرده‌اند: نزاع مذهبی و طبقاتی، فقدان حمایت مردمی، نزاع میان اشراف، بی‌ثباتی سیاسی، و هزینه جنگ‌های طولانی و ناموفق اخیر با امپراتوری روم شرقی، اپیدمی طاعون، آشفتگی مربوط به جانشینی تخت پادشاهی، دین اسلام، اختلافات میان طبقات جامعه و عدم هماهنگی میان آنها، باور ایرانیان به سرنوشت و پذیرش شکست، وجود پیروان فرقه‌های غیر آیین مزدیسنا (زرتشتی) و مسیحیان که در دفاع از معابد آتش و خانواده ساسانی اخلال ایجاد می‌کردند و عوامل دیگر.[13][14][15][16][17][18]

تا هنگام قتل عثمان، اشغال کردن ایران، کامل شده بود و پادگان‌های اعراب در چند منطقه جهت اطمینان از اخذ مالیات برقرار شده بود. از زمان معاویه به بعد برنامه اسکان دائمی برخی اعراب در ایران اجرا شد.[5] در زمان امویان اعراب از آمودریا فراتر رفته و وارد کوه‌های افغانستان شدند.[19] اعراب معمولاً در امور داخلی مردمان محلی که مالیات خود را می‌پرداختند دخالت نمی‌کردند.[20] در قرون اول اسلامی، سران محلی مسئولیت اداره محلات و شهرها را بر عهده داشتند. پس از فتح یک ناحیه، اعراب در پادگان‌هایی که ساکن می‌شدند که یا خود تبدیل به شهر می‌شدند یا اینکه در نزدیکی شهرهای دیگر قرار داشتند. در زمان فتح و دوره بلافاصله پس از آن ارتباط و ادغام کمی بین اعراب و ایرانیان محلی وجود داشت؛ و خلیفه اسکان اعراب در ایران را حمایت می‌کرد.[21]با گرویدن زرتشتیان به اسلام قوانینی برای ارتباط بین آن‌ها وضع شد.[20][22]

نوشته‌های مورخین در مورد تاثیرات مثبت یا منفی حمله اعراب آمیخته با ارزیابی‌های خوب و بد بوده‌است. زرینکوب رفتار اعراب با ایرانیان را «مضحک، شگفت‌انگیز، و ظالمانه» خوانده و اعراب را مردمانی «خشن و ساده دل» می‌داند[16] و می‌نویسد که به‌جز کسانی که به‌شدت تحت تأثیر تعالیم اسلامی قرار گرفته بودند، بقیه نسبت به اعراب احساس کینه و نفرت داشتند.[23] از طرف دیگر حقیقت را نویسندگان شکل دیگری می‌بینند. کلود کائن می‌نویسد که تحت تأثیر جنبش‌های ملی گرایانه دوران مدرن، تمایل به سمت نمایش ایرانیان و اعراب به عنوان دو گروه متخاصم رفته‌است، درحالی‌که این دیدگاه با حقایق تاریخی سازگار نیست.[12] چیز رابینسون نیز خشونت‌های نظام مند دوران فتوحات علیه غیرمسلمانان تا پیش از مروانیان را مطالب تحریف شده می‌داند.[24]

منبع‌شناسی

قدیمی‌ترین کسانیکه به هجوم اعراب اشاره کرده‌اند «ابومخنف لوط بن یحیی ازدی» و «ابوالحسن مداینی» است. ابومخنف سال ۱۵۷ هجری و مداینی حدود ۲۲۰ هجری درگذشته‌است. متأسفانه آثار آنان در دسترس نیست. یکی از قدیمی‌ترین منابع عربی موجود که به شرح فتوحات مسلمانان پرداخته کتاب فتوح‌البلدان بلاذری (مرگ: سال۲۴۰ هجری قمری) است. الاخبار الطوال دینوری (مورخ ایرانی عربی نویس. مرگ: سال ۲۸۲ هجری قمری) و تاریخ یعقوبی (قرن سوم هجری) قدیمی‌ترین کتب تاریخی به دست ما رسیده هستند که روایت به هم پیوسته از تاریخ «جهانی» را نوشته‌اند که در این میان دینوری بیشتر از یعقوبی به تاریخ ساسانیان پرداخته‌است. اما مهم‌ترین منبع تاریخ حجیم طبری است که اگر چه رشته روایتی پیوسته به هم را ارائه می‌کند، اما محتویات آن متشکل از نقل قول‌ها و قطعه‌هایی از منابع پیشینش است.[25] منابع متعدد دیگری نیز موجود است. فارس‌نامه ابن بلخی (دهه اول قرن ششم هجری) قدیمی‌ترین تاریخ بدست رسیده از فارس است و به‌شکل عمده‌ای به تاریخ ایران پیش از اسلام پرداخته‌است.[26]

گزارش‌های تاریخی به دست رسیده اغلب با هم در تناقض بوده و ترتیب دقیق وقایع مشخص نیست. حتی تعیین تاریخ دقیق وقایع حوادث اصلی هم دست نایافتنی و تعیین دقیق اندازه سپاهیان دشوار است. با این حال از بررسی منابع به نظر می‌آید که تعداد سپاهیان ایران در جنگ‌های اصلی قادسیه و نهاوند بیشتر از سپاهیان اعراب بوده، ایرانیان با شجاعت جنگیده‌اند و تا جای ممکن جلوی پیشرفت اعراب را گرفته‌اند، و پس از شکست هم تلاش در کنار گذاشتن ترتیبات پرداخت مالیات را داشته‌اند.[14]

پیش زمینه

وضعیت ساسانیان در قرن هفتم میلادی

کلاه ارتش ساسانی

جنگ ۲۵ ساله ایران و روم که از ۶۰۲ تا ۶۲۸ به طول انجامید، زمینه‌ساز پیدایش خلافت اسلامی به عنوان یک امپراتوری جدید شد. این جنگ نظم سیاسی را که طی سه سده بر این منطقه حاکم بود، فروریخت و خلأ قدرتی را پدیدآورد، که در پی آن سپاهیان مسلمان عرب آن دو امپراتوری را شکست دادند و امپراتوری نوپدید خلافت را بنا نهادند.[27] طی این جنگ، نخست خسروپرویز سرزمین‌های شام و مصر را تصرف کرد، ولی در پایان، ضدحمله هراکلیتوس منجر به شکست و عقب‌نشینی ساسانیان شد. در پی آن، خسروپرویز به قتل رسید و دوره‌ای چندساله از هرج و مرج سیاسی دربار ساسانیان را فراگرفت. نهایتاً، یزدگرد سوم بر تخت نشست. هرچند، سپاه امپراتوری ساسانی، در جنگ آسیب چندانی ندیده بود و همچنین موانع طبیعی شامل رودخانه‌های فرات و دجله و نیز کوه‌های زاگرس از سرزمین ایران در برابر مهاجمان دفاع می‌کرد، اما، امپراتوری ساسانی به علت اختلافات سیاسی داخلی بیش از آن ضعیف شده بود که بتواند در برابر حمله سپاهیان مصمم مسلمان مقاومت کند.[28] به نوشته هاوارد و جانسون ساسانیان به علت زوال اقتصادی، مالیات‌های سنگین برای تأمین مالی لشگرکشی‌های خسروپرویز و قدرت‌گیری شاهان محلی در برابر پادشاه بیشتر تضعیف شدند.[29]

لخمیان یکی از قبایل عرب با اصالت یمنی بود که در قرن‌های اول و دوم پیش از هجرت به شمال جزیره العرب، فلسطین، سوریه و عراق مهاجرت کردند.[30] در طی سده‌های چهارم تا ششم میلادی، عمرو قیس اولین رهبر حکومت مستقل لخمیان در حیره هم‌زمان با کشمکش جنگ داخلی ساسانیان تا مرز بحرین سپس تا فارس به ایران حمله کردند و در سال ۳۲۵ میلادی شاپور دوم ساسانی برای گوشمالی ایشان به حیره تاخت. از آن پس لخمیان حکومتی پیرو ساسانیان داشت تا دیواری برابر تاخت‌وتاز اعراب باشد حتی زمانی که ساسانیان پسر عمرو را به حکمرانی آن منطقه گماشتند. در برابر ایشان غسانیان بودند که از روم پیروی می‌کردند. لخمیان در ابتدا مسیحی بودند اما بعداً مسلمان شدند.[30] در پایان سده ششم میلادی امپراتوری‌های ساسانی و بیزانس به این نتیجه رسیدند که دولت‌های عربی لخمیان و غسانیان وابسته به ایران و روم، به عنوان نیروهایی مسلط در برابر حکومت‌های عربی منطقه ارزشی ندارد. هرچند این دولت‌ها از بین رفتند، اما سبب شدند قبایل عرب عراق و شام کارآزموده‌تر، سازمان‌یافته‌تر و ثروتمندتر شوند.[31] برخی می‌گویند اگر این دولت‌ها، در سده هفتم همچنان پابرجا بود، می‌توانست به عنوان مانعی در برابر حمله سپاه مسلمانان عمل کند.[32] سید حسن تقی‌زاده یک اشتباه خسروپرویز را برانداختن لخمیان می‌داند. حذف این حائل بین قلمرو ساسانی و اعراب بادیه، برخلاف سیاست دیرینه و مستمر قبلی، عاقبت در انقراض دولت ساسانی، بی‌تأثیر نبود. به‌خصوص شکست سپاه ایران در جنگ ذوقار در نزدیکی پایتخت، از یک قبیلهٔ عربی، چنان انعکاس عظیمی در تمام عربستان پیدا کرد که در عرض و طول شبه جزیره، نقل مجالس و موضوع حماسه‌ها و افتخارات عرب شد و یوم ذی قار از بزرگترین حوادث ایام عرب شد و هیجان ناشی از این پیروزی، موجب تجری و تشویق اعراب ضد ایران شد.[33] به نوشته پورداوود برکنار شدن خاندان باستانی بنی‌لخم دوستی دیرین مردم آن سرزمین را به دشمنی تبدیل کرد، این است که با درآمدن عرب به حیره هیچگونه پایداری از آنان دیده نشد و بی‌چون و چرا خود را به عرب‌ها سپردند. اگر باز خاندان بنی لخم سرکار بود و به آن دوستی دیرین، گزندی نرسیده بود به این آسانی دشمن در آنجا رخنه نمی‌کرد و به تیسفون راه نمی‌یافت.[34]

ضعف امپراتوری ساسانی درست پس از قتل خسروپرویز در سال ۶۲۸ آغاز شد. به دلیل وضعیت نابسامان دربار و همچنین ضعف فوق‌العاده ارتش و همین‌طور نبود شخصیتی که بتواند در حد و اندازه‌های انوشیروان و شاپور عمل کند، اوضاع ایران بسیار آشفته شده بود.[35] ضعف و ناتوانی ساسانیان به حدی رسیده بود که در ظرف ۴ سال از قتل خسرو پرویز تا به تخت نشستن یزدگرد سوم، ۱۲ پادشاه به روی کار آمدند و کنار رفتند، که وضعیت ناگوار این سلسله را در سال‌های آخر خود اثبات می‌کند.[36]

ظهور اسلام و تشکیل دولت اسلامی در عربستان

دوران خلفا
  گسترش قلمرو اسلام در زمان محمد، ۶۲۲–۶۳۲
  گسترش قلمرو اسلام در زمان خلفای راشدین، ۶۳۲–۶۶۱
  گسترش قلمرو اسلام در زمان خلفای اموی، ۶۶۱–۷۵۰

محمد (زادهٔ ۵۷۰ – درگذشتهٔ ۶۳۲ میلادی) پیامبر اسلام از حدود سال ۶۱۰ میلادی دعوت مردم مکه به اسلام را آغاز کرد و سپس در سال ۶۲۲ به مدینه هجرت کرد و دولت نوینی را در آنجا تأسیس کرد. وی موافقت‌نامه‌ای معروف به «میثاق مدینه» را منعقد کرد که «فرمی از اتحاد یا فدراسیون» (امت) را میان ۸ قبیله مدینه و مهاجران مسلمان از مکه برقرار می‌کند که در آن حقوق و وظیفه‌های هر شهروند و چگونگی رابطه‌های میان گروه‌های گوناگون (دربردارندهٔ گروه مسلمانان و دیگر گروه‌ها به ویژه یهودیان و دیگر اهل کتاب) مشخص شده بود.[37] این پیمان مفهوم ساختار اجتماعی امت را به عنوان اجتماعی یکسان از مؤمنان تعریف می‌کند که دربردارندهٔ یهودیان نیز می‌شد؛ اما غیر یکتاپرستان مدینه را در برنمی گرفت.[38][39]

مسلمانان درگیر جنگ با سایر قبایل عرب به‌خصوص قبایل مکه شدند. این جنگ با انعقاد صلح حدیبیه در سال ۶۲۸ متوقف شد و طبق این قرارداد مکه، جامعه مسلمانان مدینه را از نظر سیاسی و مذهبی به رسمیت می‌شناخت.[40] مطابق با منابع تاریخ‌نگاری مسلمانان پس از انعقاد این صلح، محمد از سال ۶ و ۷ هجری نامه‌هایی را برای سران حکومت‌های همسایه شامل هراکلیتوس، امپراتور بیزانس، نجاشی شاه حبشه، خسرو پرویز شاهنشاه ساسانی و چند تن دیگر فرستاد و آن‌ها را دعوت به دین اسلام کرد. اما همگی این دعوت را رد کردند.[41][42] به نوشته تاریخ طبری متن نامه بدین شرح است:

بنام خداوند بخشنده مهربان.
از محمد، فرستاده خدا، به خسروی بزرگ ایران. درود بر آن کسی که حقیقت را بجوید و هدایت را پیرو باشد و به خداوند و رسولش ایمان آورد و گواهی دهد که جز الله معبودی نیست و شریک ندارد و یگانه است، و گواهی دهد که محمّد بنده و فرستاده اوست. من تو را به سوی خدا می‌خوانم. فرستاده خدا برای همگان هستم تا آنان را بیم دهم و حجت را بر کافران تمام کنم. اسلام بیاور تا در امان باشی و اگر از اسلام روی‌گردان شوی، گناه مردم مجوس برگردن تو است.[43]

طبق گزارش تاریخ نگاران مسلمان این نامه را عبدالله بن خدافه سهمی قریشی برای خسرو پرویز فرستاد[44] و خسرو پرویز آن را پاره کرد.[45] خسرو به باذان، حاکم ایرانی یمن، دستور داد که دو نفر از سرداران خود را نزد محمد فرستاده و از وی بخواهد که از دعوت خویش منصرف شود. اما محمد به هر یک از آن دو مأمور هدیه‌ای بخشید و خبر کشته شدن خسروپرویز و به تخت نشستن شیرویه را به آنان داد و گفت به باذان بگویید که به دین اسلام درآید تا او را بر قلمرو حکومتش ابقا کنم. پس از بازگشت مأموران، باذان منتظر نامه شیرویه ماند و چندی بعد که صدق خبر برایش مسلم شد، مسلمان شد. باذان از آن پس از دربار ساسانی قطع علاقه کرد و خبر مسلمان شدنش را به مدینه نوشت و به فرمان محمد به حکومت یمن ابقا شد.[46]

پس از نقض صلح حدیبیه توسط مکیان، محمد در سال ۶۳۰ مکه را فتح کرد[47] سپس به تدریج و به‌خصوص پس از فتح مکه از طریق جنگ و عمدتاً معاهده حجاز و مناطق شرقی و جنوبی شبه جزیره عربستان را فتح کرد و بیشتر مردم شبه جزیره عربستان به اسلام گرویدند و امت اسلام به کل این سرزمین گسترش یافت[48] و با امپراتوری ساسانی هم‌مرز شد. از سوی دیگر، از سال پنجم هجری، محمد لشکرکشی به سمت شام را آغاز کرد. نخستین هدف دومة الجندل در میانه راه مدینه و دمشق بود. در سال نهم هجری، وی خالد بن ولید را با سپاهی به آن سو فرستاد که دومةالجندل و تبوک را فتح کرد.[49]

با درگذشت محمد در سال ۶۳۲، اختلافات راجع به جانشینی او درگرفت و نهایتاً ابوبکر به عنوان جانشین وی و اولین خلیفه پیامبر انتخاب شد.[50] فوری‌ترین کار ابوبکر رسیدگی به شورش‌های قبایل عرب در جنگ‌هایی که مورخین مسلمان بعدی نام «جنگ‌های ارتداد»[پانویس 1] بر آن نهادند، بود. کار فوری دیگر لشکرکشی به سمت امپراتوری روم شرقی (بیزانس) به دلیل شکست پیشین مسلمانان بود.[51]

حملات عرب‌های اسلام‌گرا و انگیزه‌های آن‌ها

انگیزه‌ها

در مورد انگیزه و نقطه شروع حملات اعراب به ایران مورخان دلایل متعددی را ذکر کرده‌اند.

  • هورانی و روتون دورنمای کسب ثروت و زمین را یک انگیزه و اعتقادات مذهبی را نوع دیگری از انگیزه ذکر می‌کنند.[13]
  • عبدالحسین زرین‌کوب با بیان گرسنگی و فقر اعراب، روایتی نقل می‌کند که در آن محمد قول «گنج خسروان و قیصران» را به اعراب داده بود.[16]
  • به گفته همایون کاتوزیان نقطه شروع جنگ اعراب و ایران، قیام اعراب به اسلام گرویدهٔ بین‌النهرین تحتِ کنترل ساسانیان بود که می‌خواستند خود را از سلطه ساسانیان خارج کنند. سرکوب این قیام توسط ساسانیان باعث گسترده شدن نزاع و ورود تمامی توانایی نظامی مسلمانان شد. کاتوزیان همچنین نقش ایدئولوژی اسلامی را در انرژی بخشی به اعراب و همچنین ایرانیان شکست خورده متمایل پررنگ می‌کند.[15]
  • توماس نوبل معتقد است که از آنجایی که یورش و غارت در میان اعراب مرسوم بود، پس از اینکه اسلام خشونت را میان مسلمانان ممنوع کرده بود، اعراب به روزنه جدیدی برای بروز این خشونت سنتی نیاز داشتند و این دلیل نظامی گری آنهاست.[52]
  • زرین‌کوب معتقد است که ارسال اعراب به سرزمین‌های خارج از عربستان باعث محدود شدن نزاع‌های داخلی در درون جامعه اعراب می‌شد.[17]
  • برخی مورخین ظهور و گسترش اسلام را اجزای یک فرایند دیده که خود ناشی از تغییرات آب و هوایی و افول منابع آب در عربستان است. دیدگاهی که ویلیام مونتگمری وات معتقد است شواهد کافی برای آن وجود ندارد.[53][54]
  • به گفته دوکر و سپیلوگل فرضیه دیگر این است که طبقه حاکم مکه می‌خواستند که شبکه تجاری خود را گسترش بدهند.[54]
  • به گفته پیتر ویلیام آوری هدف اولیه مسلمانان برقراری امنیت در مسیرهای تجاری و ارتباطی در عربستان بود. در حین انجام این کار، جنگ بر سر منابع آب، چراگاه‌ها و شترها به جنگی بین‌المللی گسترش پیدا کرد. ویلیام آوری همچنین ماهیت حمله به ایران را پان‌عربیسم می‌داند.[18]
  • ریچارد فرای معتقد است که انگیزه اولیه حمله اعراب به عراق فتح یا حکومت کردن نبوده بلکه کسب غنایم بوده‌است، و انگیزه گسترش دین اسلام در مقاطع بعدی ظاهر می‌شود. چشم‌انداز کسب غنایم باعث شد که برخی از اعراب عراق و عربستان به مسلمانان بپیوندند.[6]

از اشغال حیره تا فروپاشی ساسانیان

گاهشمار حملهٔ اعراب به ایران
رویدادهای مهم در حمله اعراب به ایران
۶۳۳ مارچ؛ آغاز اولین لشگرکشی به سمت عراق توسط خالد بن ولید
۶۳۳ آوریل؛ جنگ زنجیر
۶۳۳ آوریل؛ جنگ رودخانه
۶۳۳ آوریل یا مه؛ جنگ ولجه
۶۳۳ ماه مه؛ جنگ الیس
۶۳۳ ماه مه؛ جنگ حیره
۶۳۳ ماه مه؛ فتح حیره در زمان ابوبکر
۶۳۳؛ ژوئن؛ جنگ انبار
۶۳۳ جولای؛ فتح انبار
۶۳۳ جولای؛ جنگ عین‌التمر
۶۳۳ نوامبر؛ جنگ مصیخ
۶۳۳ نوامبر؛ جنگ ثنی
۶۳۳ نوامبر؛ جنگ زمیل
۶۳۴ ژانویه؛ جنگ فراض
۶۳۴ زمستان؛ پایان نخستین لشگرکشی به عراق با فتح میانرودان
۶۳۴ آگوست؛ فوت ابوبکر. شروع خلافت عمر
۶۳۴ نوامبر؛ جنگ پل
۶۳۴ نوامبر؛ جنگ بویب
۶۳۶ بنیان گذاری بصره به عنوان پادگان
۶۳۶ نوامبر؛ نبرد قادسیه
۶۳۶ نوامبر و دسامبر؛ فتح مجدد بین النهرین و غرب فرات
۶۳۷ بنیان گذاری کوفه به عنوان پادگان
۶۳۷ ژانویه تا مارچ؛ محاصره و جنگ تیسفون
۶۳۷ آوریل تا نوامبر؛ محاصره و نبرد جلولا
۶۳۷ تکمیل فتح عراق با تسخیر خانقین، تکریت و موصل
۶۳۸ ژانویه ؛ فتح حلوان (نزدیک کرمانشاه)
۶۴۰-۶۳۸؛ جنگ و صلح مکرر با هرمزان حاکم خوزستان
۶۴۰؛ شکست هرمزان در جنگ شوشتر
۶۴۱؛ فتح خوزستان با تسخیر شوش و جندی شاپور
۶۴۱ دسامبر؛ نبرد نهاوند
۶۴۲ عملیات فتح ایران مرکزی:همدان، ری، اصفهان و قم
۶۴۲ عملیات فتح ایران جنوبی:شیراز، اصطخر، فسا و داراب
۶۴۳-۶۴۲ عملیات فتح طبرستان و قومس (سمنان)
۶۴۳ عملیات فتح سیستان و زرنج
۶۴۳ عملیات فتح کرمان و مکران
۶۴۳ عملیات فتح زنجان، اردبیل، دربند و آذربایجان
۶۴۴-۶۴۳ عملیات فتح خراسان بزرگ شامل فتح نیشابور، هرات و مرو و بلخ
۶۴۴-۶۴۳ عملیات فتح ارمنستان شرقی و قفقاز جنوبی با مرکزیت تفلیس
۶۴۴ اوائل سال؛ جنگ رسیل با پادشاهی رای و تثبیت مرزهای شرقی در رود سند
۶۴۴ میانه سال؛ جنگ آمودریا با یزدگرد سوم و تکمیل فتح قلمرو ساسانیان (جز مازندران)
۶۴۴ قتل عمر. شروع خلافت عثمان
۶۴۹–۶۵۱ شکست قیام های محلی بخصوص ارمنستان، آذربایجان، فارس ، سیستان، مکران، طبرستان و خراسان
۶۵۱ کشته شدن یزدگرد سوم و انقراض ساسانیان
۶۵۶ قتل عثمان. شروع خلافت علی

نخستین حمله به عراق و اشغال کردن حیره (۶۳۳)

نقشه جزئیات مسیر فتوحات خالد بن ولید در بین‌النهرین.

در روزهای پس از پیروزی ابوبکر، اولین خلیفه از خلفای راشدین، در جنگ‌های رده، مثنی بن حارث شیبانی از مدینه بازدید کرد، او یکی از رهبران عرب‌ها بود که با ایرانیان (ساسانیان) در عراق به مبارزه می‌پرداخت. وی از ابوبکر پشتیبانی طلبید. ابوبکر به او جواب مثبت داد و به کمکش شتافت و خالد بن ولید را برای اولین حملهٔ نظامی اسلامی به خارج شبه جزیرهٔ عربستان فرستاد.[55] خالد بن ولید از یمامه با دوهزار مسلمان خارج شد که هشت هزار مسلمان دیگر در ربیعه، سوریه و مضربه به او اضافه شد. در محرم سال ۱۲ه‍.ق مقارن با ۶۳۳ میلادی خالد بن ولید به سوی عراق روانه شد، هنگامی که به عراق رسید جنگ بین قبیله‌های عرب با ایرانیان شدت گرفت. در این میان تعدادی از عرب‌های عراق از جمله مثنی بن حارث به ارتش مسلمانان پیوستند. چون این اخبار به «هرمز» مرزبانِ ایرانی آن ناحیه رسید، وقایع را به دربار اطلاع داده، در مقابل دشمن شتافت. در حفیر که یکی از مناطق مهم سرحدی ایران نزدیک خلیج فارس بود، جنگی واقع شد که معروف به نبرد زنجیر است. «هرمز» در مبارزه با خالد پسر ولید کشته شد و بر لشکر او شکست وارد آمد.[56][57]

سپس نبرد رودخانه یا نبرد مذار بین سپاه اعراب به فرماندهی خالد بن ولید و سپاه امپراتور ساسانی و به فرماندهی کارن پسر قریانس، در محلی به نام مذار در نزدیکی تلاقی دو رود دجله و فرات رخ داده‌است که در واقع کرسی ولایت میسان به‌شمار می‌آمد و در محل کوةالعمارهٔ امروز واقع بود. ایرانیان در این جنگ شکست خوردند.[58] خالد از مذار به جانب استان کسکر رفت و در محلی بنام ولجه که در نزدیکی واسط بود با دسته‌ای از سپاهیان ایران به فرماندهیاندرزگر برخورد. در نبرد ولجه علاوه بر لشکریان ایران عده‌ای از اعراب بکر بن وائل که در بحرین نیز با مسلمین جنگیده بودند، به‌خصوص از بنی عجل که دین نصاری داشتند، با خالد به جنگ برخاستند. نهایتاً ایرانیان با تلفات زیاد شکست خوردند.[59]

پس از آن در الیس واقع در ساحل رود فرات، نبرد الیس رخ داد. چون فتح نصیب خالد شد، خالد متوجه حیره گشت. مرزبان آن حدود، آزادبه بدون اینکه اقدام به جنگ کند، در مقابل لشکر مسلمانان فرار اختیار کرد و پیروزی از آن لشکر خالد شد. در نبرد انبار نیز شیرزاد فرماندهٔ ایرانی شهر مجبور به صلح شد.

سال بعد در سال ۶۳۴ میلادی، ابوبکر، خالد را با نصف لشکرش مأمور شام ساخت و نصف دیگر لشکر در عراق تحت فرماندهی مثنی بن حارث شیبانی باقی‌ماند. ابوبکر هم در همین سال فوت کرد و عمر برجایش نشست. عمر مجدداً المثنی بن حارثه الشیبانی را که که موقع بیماری ابوبکر به مدینه آمده بود، با ابوعبید مسعود ثقفی و گروهی دیگر به عراق باز فرستاد. المثنی به حیره آمد و پس از یک ماه ابوعبید مسعود ثقفی نیز به او پیوست.

به نوشته زرین کوب در آن زمان، اندیشهٔ فتح ایران و جنگ منظم با دولت ساسانی، بی‌شک به خاطر خلیفه نمی‌گذشت؛ لیکن این امر، نتیجه‌ای بود که رفته رفته، از پیشرفت اعراب در حدود فرات و عراق به حصول پیوست.[60] اعراب اکثریت مسیحی درون شهر حیره در مقابل مسلمانان مقاومت کردند که به عقیده فرای دفاع از خود بوده و نه طرفداری آن‌ها از ساسانیان. در زمان خلافت عمر ایرانیان لشکری فراهم کرده و در جنگ پل مسلمانان را به سختی شکست داده و در سال بعد حیره را مجدداً بازپس گرفتند.[6]

جنگ قادسیه (۶۳۶)

محل نبرد قادسیه. ارتش مسلمان (رنگ قرمز) و ارتش ساسانی (رنگ آبی).

عمر نیروی جدیدی برای یورش به عراق اعزام کرد که منجر به بازپس گرفتن حیره شد.[6] ساسانیان که نسبت به خطر اعراب آگاهی پیدا کرده بودند لشکر سلطنتی را تحت فرماندهی رستم فرخ‌زاد به نبرد با اعراب فرستادند (نبرد قادسیه). تخمین میزان لشکریان دو گروه آسان نیست. بگفته ریچارد فرای احتمالاً ایرانیان از اعراب بیشتر بودند اما نه در آن حدی که منابع می‌نویسند. در این جنگ اعراب پیروز شده و رستم فرخ‌زاد کشته شد.[6] چندین هزار نفر از ایرانیان در جنگ علیه ساسانیان همراه اعراب بودند.[61]

اشغال عراق (۶۳۶–۶۳۸)

پس از نبرد قادسیه که نواحی جنوبی بین‌النهرین را در اختیار اعراب قرار می‌داد، تیسفون (مداین)، پایتخت ساسانیان، پس از یک محاصره کوتاه تسخیر و غارت شد و یزدگرد سوم به شمال شرق ایران فرار کرد.[7] مقاومت‌های محلی در عراق کم و کوتاه مدت بود. بسیاری از اعراب از شبه جزیره عربستان به مناطق حاصلخیز عراق مهاجرت کردند. در بسیاری از موارد مالیاتی که اعراب وضع می‌کردند از مالیات دوره ساسانی کمتر بود.[6]

جنگ جلولا

اشغال خوزستان (۶۳۸–۶۴۱)

ابوالهول بالدار از کاخ داریوش کبیر در شوش، فتح شده توسط ابوموسی اشعری در سال ۶۴۱.

اعراب سپس به آرامی خوزستان را فتح کردند، که مقاومت محلی بیشتری از خود در مقایسه با نواحی دیگر بین‌النهرین نشان داد.[6] خوزستان در سال ۶۴۲ سقوط کرد.[62]

نقشه سرزمین اهواز آنگونه که مسلمانان آن زمان به حساب می‌آورند، از کتاب «مسالک الممالک» به نوشته اصطخری.

جنگ نهاوند (۶۴۲)

به گفته التون دانیل، عمر علاقه‌ای به اینکه جنگ را به فلات ایران گسترش بدهد نداشت.[7] بگفته عبدالحسین زرین‌کوب فتح ایران و دنبال کردن یزدگرد گزینه‌ای اجتناب ناپذیر برای اعراب بود زیرا ترس از این می‌رفت که یزدگرد یا یکی از مدعیان سلطنت او لشکری تازه‌نفس آماده کرده و عراق را باز پس بگیرد.[63] التون دنیل اضافه می‌کند که برخی از رهبران محلی ساسانی ارتش عمر را اذیت می‌کردند و به‌علاوه برخی از لشکریان عمر بدنبال کسب غنایم بیشتر بودند.[7]

در سال ۶۴۲ آخرین مقاومت منسجمِ ایرانِ ساسانی در نهاوند رخ داد که پس از نبردی خونین اعراب پیروز شدند و ولایت ماد (یا عراق عجم) سقوط کرد. یزدگرد به پارس بازپس نشست.[62] پس از نبرد نهاوند، حکومت مرکزی ساسانی قابلیت مقاومت در مقابل اعراب را نداشت، اگر چه یزدگرد هنوز در تلاش برای جمع‌آوری سپاه بود. از طرف دیگر با ورود اعراب به ایران، ایرانیان زیادی به لشکر آن‌ها می‌پیوستند.[10]

اشغال فلات ایران

قلعه ساسانی در دربند (روسیه). در سال ۶۴۳ در حمله اعراب سقوط کرد.

با کشته‌شدنِ عمر به دست یکی از اسیران به بردگی گرفته‌شدهٔ ایرانی به نام پیروز، وقفه‌ای چندساله در فتوحات اعراب پدید آمد. سرانجام پارس به سال ۶۵۰ میلادی گشوده شد. یزدگرد که نتوانسته بود کاری از پیش برد به ولایت شرقی‌تر خراسان گریخت. مرزبان مرو حضور یزدگرد را گرامی نداشت و در صدد جانش برآمد. یزدگرد متواری شد. عاقبت، چنان‌که در تاریخ معروف است پادشاه درماندهٔ ساسانی، به‌نشناس، بر دست آسیابانی در مرو کشته شد؛ به سال ۶۵۱ میلادی.[8] کشته شدن یزدگرد به معنی سقوط کامل ساسانیان بود.[64]

فتوحات اعراب به سمت شرق ادامه یافت. ولایت‌های شرقی ایران شامل سیستان و خراسان هم سقوط کردند. با این حال نواحی غربی طبرستان تا یکی دو سده و نیز کل ولایت گیلان تحت سلطه اعراب در نیامد و افرادی از اشراف ایران در آنجا حکومت می‌کردند. باقی‌ماندهٔ خاندان یزدگرد به چین گریختند. امپراتور چین گائوژونگ ایشان را گرامی داشت و دولت در تبعید را به رسمیت شناخت. کوشش‌های پسران یزدگرد در بازپس‌گیری ملکِ پدری راه به جایی نبرد. جملگی در چین ماندگار شدند، آتشکده‌ها برآوردند و عاقبت در غربت بمردند. گورهای شماری از ایشان و دیگر ایرانیانی که مهاجرت کرده بودند امروز در چین باقی‌است.[65]

در زمان امویان اعراب از آمودریا فراتر رفته و وارد کوه‌های افغانستان شدند.[19]

حمله عرب‌های اسلام‌گرا به طبرستان

حمله عرب‌های اسلام‌گرا به گیلان

حمله عرب‌های اسلام‌گرا به شیراز

حمله عرب‌های اسلام‌گرا به کرمان

مقاومت‌های ایرانیان از دوره عمر تا علی

به نوشته رابینسون چیز در ویراست جدید «تاریخ اسلام کمبریج» «توصیفات مدرن از خشونت‌های نظام‌مند دوران فتوحات علیه غیرمسلمانان و نیز آزار پس از فتح تا پیش از خلافت مروانیان معمولاً چیزی جز جدلیات تحریف شده ضعیف نیست.»[66]

خلافت علی بن ابی‌طالب

فنون و استراتژی‌های نظامی

فنون و استراتژی‌های نظامی اعراب

ابن ابی الحدید در شرح خطبه ۱۴۶ نهج البلاغه می‌نویسد که زمانی که عمر قصد داشت برای نبرد قادسیه یا نبرد نهاوند عازم جنگ با ایران شود، با بزرگان اصحاب به مشورت پرداخت. گروهی او را تشویق به شرکت در جنگ کردند، اما علی وی را بازداشت و توصیه کرد که شخصاً در جنگ حاضر نشود و علی به او می‌گوید که الله همیشه لشکر اسلام را یاری کرده، و عمر را به محور اصلی آسیاب و نخ و رشته‌ای که مهره‌ها را کنار هم نگه می‌دارد تشبیه می‌کند و به عمر توصیه می‌کند که شخصاً در جنگ حاضر نشود زیرا به گفته علی اگرچه لشکر عرب کم است اما بواسطه محور اصلی که عمر باشد زیاد است. علی به عمر می‌گوید که اگر عمر شخصاً به جنگ برود پیمان عرب از همه طرف خواهد شکست و حفظ مرزهای کنونی مهم‌تر از حمله به ایران خواهد شد، از این رو ایرانیان در آینده عمر را ریشه عرب خواهند دانست که اگر او را بکشند آسوده شوند و این موضوع باعث می‌شود که ایرانیان در جنگ با عمر و طمع از بین بردن او حریص‌تر و سرسخت‌تر شوند. علی دربارهٔ اینکه ایرانیان به جنگ با مسلمانان بیایند می‌افزاید که الله بیشتر از عمر از آمدن آنان ناخشنود است و بر تغییر آنچه از آن ناخشنود است قادر است و دربارهٔ تعداد زیاد لشکر ایرانیان گفت که در زمان پیامبر اسلام با لشکر کم با کفار می‌جنگیدند و آنچه در آغاز خطبه گفته‌است را تکرار می‌کند که با یاری الله با آن‌ها می‌جنگیدند.[67][68][69] علی به عمر گفته بوده‌است که باید مرکز خلافت را حفظ کند تا اگر سپاه اسلام شکست خورد ایرانیان بدانند که این نیرو پشت دارد.[70][71][72]

دلایل سقوط ساسانیان

در طول یک دهه، مسلمانان موفق به گرفتن سرزمین‌های وسیعی از امپراتوری ایران و روم شده بودند. آنچه بیش از همه چیز شگفتی محققان غربی هنگام مطالعه فتوحات را برمی‌انگیزد سرعت و موفقیت آن است؛ سنت اسلامی آن را نشانه‌ای از حقیقت ادعای اسلام و هدایت خدا تفسیر کرده‌اند.[73] مورخین دلایل مختلفی را برای سقوط ساسانیان بیان کرده‌اند:

  • بگفته مورونی دلایل سقوط عبارت بودند از نزاع مذهبی و طبقاتی، فقدان حمایت مردمی، نزاع میان اشراف، بی‌ثباتی سیاسی، و هزینه جنگ‌های اخیر طولانی و ناموفق با امپراتوری روم شرقی.[14]
  • به گفته هما کاتوزیان تاریخ ایرانیان به کرات نشان داده که هر زمانی که حکومت به دلیل عوامل داخلی یا خارجی تضعیف می‌شود جامعه - که معمولاً مخالف حکومت است - از سقوط حکومت حمایت کرده یا خنثی باقی می‌ماند.[15] هما کاتوزیان همچنین معتقد است که ایرانیان خودشان با کمک اعراب فرمانروایان ظالم و ناتوان خود را به زیر کشیدند؛ ساسانیان در جنگ‌های قادسیه و نهروان خیلی ضعیف ظاهر شده و حتی سران نظامی و شهری یزدگرد هم او را تنها گذاشتند.[74]
  • هورانی و روتون از جمله دلایل ضعیف شدن ایران از اپیدمی طاعون[13] و ریچارد فرای از آشفتگی مربوط به جانشینی تخت پادشاهی در ایران نیز نام می‌برند.[6]
  • آن لمبتون بخشی از دلیل سرعت فتوحات را به ایدئولوژی اسلام نسبت می‌دهد که توده مردم را از طبقه پایینی که در ساختار طبقاتی داشتند رها می‌کرد.[75]
  • به گفته عبدالحسین زرین‌کوب از جمله دیگر عوامل اختلافات میان طبقات جامعه و عدم هماهنگی میان آنها، باور ایرانیان به سرنوشت و پذیرش شکست، وجود پیروان فرقه‌های غیرارتدکس و مسیحیان که در دفاع از معابد آتش و خانواده ساسانی اخلال ایجاد می‌کردند، تنفر مردمی نسبت به طمع و فساد موبدان و دخالت‌های آن‌ها در سیاست، جنگ‌های بی‌هدف خسرو دوم و تضعیف اقتصادی و سیاسی دولت، و نهایتاً ورشکستگی سیاسی و روحانی طبقه حاکمه.[16]
  • سواتپلک سوکک با مقایسه سرعت فتح ایران و فتح دشوار و طولانی ماوراءالنهر، دلیل سریع‌تر بودن فتح ایران را تفاوت ساختار سیاسی آن‌ها می‌داند: در ایران تنها یک حکومت مرکزی واحد وجود داشت.[76]
  • در رابطه با چگونگی نفوذ اعراب به درون ایران تورج دریایی می‌نویسد که اصلاحات قباد یکم و خسرو یکم لشکر را به چهار بخش تقسیم کرده و هر کدام را در یک مرز از امپراتوری قرار می‌داد. به همین دلیل شکست هرکدام از لشکرها مرکز ایران را بدون دفاع می‌گذاشت.[77]
  • از طرف دیگر عباس میلانی تصویری پویا از ایران قبل از ورود اعراب ارائه می‌دهد که ویژگی اصلی آن‌ها پذیرا بودن فرهنگ‌های دیگر و اخذ و بومی‌سازی هر آنچه در آن فرهنگ‌ها مفید بوده‌است. میلانی شکست ایرانیان را به جنگ‌های طولانی خونین نسبت می‌دهد و معتقد است که پس از اتمام مقاومت نظامی، ایرانیان به مقاومت فرهنگی رو آوردند.[78]
  • دلایل حمله اعراب در بخش بالا پوشش داده شده‌است. دلایل موفقیت نهایی مسلمانان نیز عزم و سازمان یافتگی، اثر مذهب بر روحیه آنها، توانایی استخدام و همکاری با نیروهای جدید در هنگام گسترش و تحرک بیشتر ذکر شده‌است.[14]
  • عبدالحسین زرین‌کوب بجز ذکر گرسنگی و فقر اعراب و نیرویی که به مهاجمان می‌داده می‌نویسد که برای مسلمانان کشته شدن در هنگام جنگ بسیار از نظر مذهبی باارزش بوده، چنانچه سربازان خود را کشته شده در راه گسترش اسلام می‌دیدند و بهشت را تضمین شده.[16]
  • دوکر و سپیلوگل از جمله عوامل دیگر موفقیت اعراب را اتحاد آن‌ها تحت حکمرانی جانشینان محمد می‌دانند که باعث شد انرژی‌ای که علیه هم استفاده می‌کردند را به صورت جهت دار علیه امپراتوری ایران و روم استفاده کنند.[54]

شیوه رفتار با مردمان محلی

امپراتوری راشدین در اوج آن در زمان خلیفه سوم، عثمان - سال ۶۵۴.

اصلی‌ترین منبع تاریخی برای فتوحات پس از نهاوند در ایران البلاذری است که اصلیتش ایرانی است. نوشته‌های دیگری که در دست است در تکمیل مشاهدات بلاذری مفید هستند.[9]

  • جنگ نهاوند مقاومت دولت مرکزی را در هم شکست، و از این زمان به بعد پیشروی اعراب مقاومت‌های محلی بود که در برخی موارد شدید بودند.[9] اعراب پس از گرفتن هر شهری قراردادی با سران آن شهر می‌بستند که در آن میزان مالیاتی که قرار است که از شهر اخذ شود را مشخص می‌کرد. ریچارد فرای با اشاره به پیمانی که میان اعراب و مرزبان آذربایجان بسته شده بود می‌نویسد که این پیمان علاقه اصلی اعراب به اخذ غنیمت را نشان می‌دهد. پس از یک جنگ سخت میان اعراب و مرزبان آذربایجان که در آن اعراب پیروز بودند، مالیات زیادی بر ساکنان شهر تحمیل شد. در ازای آن اعراب تضمین دادند که کسی از مردم آذربایجان را نکشته یا برده نگیرند، آتشکده‌ها را خراب نکنند، از اهالی آذربایجان در مقابل حمله کردها حفاظت کنند، و به مراسم مذهبی مردم کاری نداشته باشند.[11]
  • به گفته تورج دریایی در هنگام فتح، مسلمانان به مرزبانان یا حاکمان محلی چند گزینه ارائه می‌کردند: یا مسلمان شوند و جز امت اسلامی محسوب گردند؛ یا فرمانروایی مسلمانان را بپذیرند و با پرداخت جزیه آزاد بمانند و بر مذهب خود باقی باشند؛ یا اینکه به عنوان آخرین گزینه مقاومت کنند و بجنگند که در آن صورت خطر کشته شدن یا به بردگی گرفته شدن وجود می‌داشت.[79] اعراب معمولاً در امور داخلی مردمان محلی که مالیات خود را می‌پرداختند دخالت نمی‌کردند.[20]
  • در قرون اول اسلامی، سران محلی مسولیت اداره محلات و شهرها را بر عهده داشتند. پس از گرفتن یک ناحیه، اعراب در پادگان‌هایی که ساکن می‌شدند که یا خود تبدیل به شهر می‌شدند یا اینکه در نزدیکی شهرهای دیگر قرار داشتند. در زمان فتح و دوره بلافاصله پس از آن ارتباط و ادغام کمی بین اعراب و ایرانیان محلی وجود داشت. این خط مشی را هم خلیفه و هم علمای زرتشتی حمایت می‌کردند. با گرویدن زرتشتیان به اسلام تماس‌ها زیادتر شده، و قوانینی برای ارتباط بین آن‌ها وضع شد.[20][22]

گرفتن ایران به دست مسلمانان به معنای سقوط سنت‌های پادشاهی ایرانی به جز حدی که توسط فرمانروایان مسلمان عرب اختیار شد و نیز حمایت سیاسی از زرتشتیان بود. به هرحال، سربازان ساسانی و اشراف محلی که، احتمالاً در نتیجهٔ منازعات محلی، به مسلمانان پیوستند، در حکومت جدید جایگاهی برای خود تضمین کردند. اشرافی که به خاطر توافقاتی که به منظور پرداخت خراج در حین فتح ایران توسط مسلمین، صورت دادند زنده ماندند، این خراج‌ها را در ناحیهٔ خود دریافت کردند. در شرق، این ترتیبات مربوط به خراج منجر به تأسیس تحت‌الحمایه‌ها شد ولی لازم بودند به‌طور مرتب مجدداً اعمال بشوند. فقط مراکز اصلی تحت اشغال بودند و بعضی مناطق مانند گیلان، طبرستان، غور، زابلستان، بلوچستان، و مکران هرگز به‌طور دائمی کنترل نشدند. طبرستان نهایتاً در دورهٔ منصور تا سال ۱۴۴ / ۷۶۱ فتح شد. این فتح منجر به به شرق راندن ایرانیان غربی به عنوان پناهنده یا آوردن آن‌ها به آنجا به عنوان بخشی از نیروهای مسلمان، و به این ترتیب ایجاد ریشه‌های فرهنگ پارسی در شرق ایران شد. ایرانیان شرقی به عنوان اسیر به عراق، سوریه، و عربستان به غرب برده می‌شدند و به عنوان ایرانیان مسلمان در سرتاسر امپراتوری اسلامی تا جایی به فاصلهٔ شمال آفریقا پراکنده شدند.[80]

  • دلیل اینکه عمر علاقه‌مند به مخلوط شدن اعراب با ایرانیان نبود بخشی از دو سیاست اصلی حکومتی او پس از فتح بود: (۱) بادیه نشینان از آسیب رساندن به جامعه کشاورزی بازداشته شوند (۲) حاکمان مسلمان با روسا و نامداران نواحی فتح شده همکاری کنند و مردمان محلی تا جای ممکن پریشان نشوند. به همین دلیل اعراب تلاشی برای گرواندن ایرانیان به اسلام نکرده (بگفته لاپداس در زمان فتح، اعراب، اسلام را دینی عربی و برای خودشان در نظر می‌گرفتند)، و علاقه‌ای بر به هم زدن نظم اجتماعی و اداری نداشتند؛ اما با گذشت زمان، اعراب کنترل خود را بر شهرها بیشتر کردند.[81] از زمان معاویه به بعد برنامه اسکان دائمی برخی اعراب در ایران اجرا شد.[5]
  • به زرتشتیان، مسیحیان و یهودیان، اهل ذمه گفته شده و به آن‌ها این امکان داده می‌شد که به اسلام بگروند، یا دین خود را حفظ کرده و جزیه بپردازند.[82] نویسندگان مسلمان مکرراً در مورد مقررات مربوط به اهل کتاب به متنی به نام عهد عمر (العهدة العمریة) اشاره می‌کنند که به عمر نسبت داده می‌شود. بر اساس آن محدودیت‌های بر پوشش، حیواناتی که بر آن‌ها سوار می‌شوند، و ساختمان و محل‌های پرستش آن‌ها اعمال می‌کند. عموم مورخین غربی به دلایل مختلف این انتساب را جعلی می‌دانند.[83][84] مارک کوئن می‌نویسد که محافظت از اهل ذمه (زرتشتیان، مسیحیان و یهودیان) وظیفه‌ای مذهبی بوده و احادیث خیلی زیادی در این مورد وجود دارد که یک نمونه معمولی آن جملاتی است که به عمر در هنگام مرگ نسبت داده شده که به جانشینش گفته که به پیمان‌های با اهل کتاب وفادار بوده، مالیات بیش از توان آن‌ها از آن‌ها نگیرد و با کسانی که به آن‌ها حمله می‌کند بجنگد.[85]
  • به گفته برنارد لوئیس این متن در هر حال نحوه تکامل سیاست مربوط به جداسازی گروه غالب از گروه‌های تحت سلطه را مشخص می‌کند. لوئیس معتقد است که در ابتدای فتوحات اعراب اقلیت کوچکی بودند و نیاز به تضمین امنیت خودشان را داشتند. به همین دلیل قوانینی را در این جهت وضع می‌کردند. اما مسلمانان بعدی این محدودیت‌های امنیتی را به محدودیت‌های اجتماعی و حقوقی تفسیر کردند.[83]
  • روال کلی این بود که شهرها پس از عقد قرارداد صلح شهرها قیام می‌کردند. این مورد خصوصاً در مورد فارس درست بود که مکرراً در آن قیام صورت می‌گرفت. در این میان آذربایجان با بقیه استان‌ها تفاوت داشت که به صورت کلی آرام بود و تنها چند شورش کوچک در آن اتفاق افتاد.[11] قیام‌ها مخصوصاً تا زمانی که یزدگرد زنده بود بیشتر رایج بود و مقاومت‌های محلی قوی و مکرر بود. برخی از نواحی چند بار شورش کردند. در برخی موارد مخالفان نیروی بزرگی نیز فراهم کرده بودند.[10] تا زمان قتل عثمان، فتح ایران کامل شده بود و پادگان‌های اعراب در چند منطقه جهت اطمینان از اخذ مالیات برقرار شده بود.[5] در زمان خلافت عثمان و علی قیام‌های محلی یا امتناع از پرداخت مالیات سریعاً تلافی می‌شد.[10]
  • تغییری که علی در زمان خلافتش انجام داد این بود که جنگجویان مسلمان را از غارت و اخذ غنیمت و تقسیم آن میان خود پس از فتوحات منع کرد. به جای آن مالیات اخذ شده از شهرها را به عنوان حقوق و نه غنیمت جنگی و به میزان ثابتی میان جنگجویان پخش می‌کرد. بر اساس گزارشی این اولین مورد اختلافی بود که میان علی و خوارج پیش‌آمد.[86] در میان گفته‌های منسوب به علی، نامه او در مورد حکومت صالحانه به مالک اشتر مورد توجه زیادی قرار گرفته‌است.[10][87]
  • بگفته ریچارد فرای علی‌رغم قیام‌ها، تا زمان امویان ایران دیگر در خطر جدا شدن از حکومت مسلمانان نبود. به دلیل تعداد افراد محلی که به اسلام گرویده بودند مقاومت‌ها عموماً جنبه مذهبی در مخالفت با اسلام نداشته، بلکه بیشتر عوامل اقتصادی و اجتماعی محرک آن بوده‌اند. از آنجایی که اعراب عموماً امور مالی و اداره سیاسی محلی را به دهقانان محلی ایرانی واگذار کرده بودند، بسیاری از قیام‌های کوچک علیه حکومت مسلمانان در واقع قیام علیه حاکمان ستمگر غیرعرب بود، تا علیه اعراب.[10]
  • کلود کائن می‌نویسد که تحت تأثیر جنبش‌های ملی گرایانه دوران مدرن، تمایل به سمت نمایش ایرانیان و اعراب به عنوان دو گروه متخاصم رفته‌است. به عقیده وی، اگر چه خطوط تمایز میان ایرانیان و اعراب مشخص بود و ایرانیان حاملان یک سنت بزرگ تاریخی و فرهنگی بودند که آن را نسل به نسل منتقل می‌کردند، اما قیام‌هایی که توسط گروه‌هایی خاص از ایرانیان و مکان‌هایی خاص اتفاق می‌افتاد بیشتر مذهبی بوده و هیچگاه ماهیت جنبش ملی گرایانه گسترده را نداشتند. همچنین ظهور حکومت‌های نیمه ملی پذیرای اسلام محدوده مخالفت‌ها را مشخص می‌کند. کائن همچنین این گفته را که ایرانیان در مقابله با اعراب مذهب شیعه را برگزیدند را رد کرده و آن را مغایر با شواهد تاریخی می‌داند که در دوران قرون وسطی ایران اکثریت سنی داشت.[12]
  • فرهنگ رجایی معتقد است که پاسخ ایرانیان در پذیرش حکومت اعراب یکنواخت و یکسان نبود.[88] به عقیده هورانی و روتون شواهدی از پذیرش حکومت اعراب توسط ایرانیان وجود داشته و به این دلیل بود که اکثر آن‌ها به اینکه حاکمشان ایرانی یا یونانی یا عرب باشد اهمیت نمی‌دادند؛ از میان ساکنان شهرها تنها به این اهمیت می‌دادند که امنیت و آرامش داشته باشند و میزان معقولی مالیات از آن‌ها اخذ شود؛ تنها روسا و طبقه‌ای که منافعشان با آن‌ها پیوند خورده بود و همچنین برخی از طبقات جوامع مذهبی بودند که در این میان استثنا بودند. روستانشینان هم تحت رهبری سران خود زندگی می‌کردند و خیلی از حکومت تأثیر نمی‌پذیرفتند. نهایتاً برخی از ساکنان (مانند اقلیت‌های مذهبی) به استقبال تغییر حکومت رفتند.[13] برخورد اعراب با اقلیت‌های مذهبی از برخورد ساسانیان خیلی بهتر بود.[89]
  • بگفته ستپنینت، دو قرائت متضاد از اولین برخورد اعراب با زرتشتیان ساکن ایران وجود دارد. یکی از آن‌ها صحبت از چپاول مادی و معنوی ایرانیان توسط اعراب می‌کند و دیگری صحبت از تأثیرگذاری اسلام و برخورد ملایم اعراب می‌کند. ستپنینت معتقد است که امکان دارد حقیقت چیزی میان این دو باشد. اگر چه بسیاری از بخش‌های ایران تخریب شده و ساکنان آن‌ها غارت یا کشته شدند، آن دسته از زرتشتیانی که حکومت اعراب را پذیرفتند و به آن‌ها مالیات پرداختند از امنیت برخوردار بودند. بدون شک موارد زیادی از خشونت و اجبار به پذیرش اسلام وجود داشت - این پدیده مشترک در تمام جنگ‌ها است - اما بگفته ستپنینت موارد خشن نباید اغراق شده تا حدی که ملایمت نسبی اعراب نادیده گرفته شود. ملایمت در برخورد هم ریشه در تعلیمات اسلامی و هم توجیه اقتصادی داشته‌است. در زمانی که مرزهای خلافت عرب گسترش یافته و تعداد زیادی غیرمسلمان تحت پوشش آن درآمده بودند، همراهی ساکنان غیرمسلمان آن اهمیت داشت.[90]
  • همچنین از دیدگاه برخی دیگر از پژوهشگران تاریخ نیز حملات اعراب مسلمان به ایران، به ویژه در جنگ سقوط مدائن و جنگ جلولا-که در آن، صد هزار (۱۰۰٫۰۰۰) تن ایرانی قتل‌عام شدند-با مقاومت مردم بسیاری از شهرها روبه‌رو شده؛ هر چند همگی سرکوب شدند.[91]
  • در نوشتاری باستانی («چامه هرمزگان») نوشته شده‌است: «پرستش‌گاه‌ها ویران شدند…؛ تازیان [عرب‌های اسلام‌گرای] ستمکار، روستاهای پیرامون شهر را با خود شهر، یکسان [نابود] کردند؛ زنان و دختران را به اسیری گرفتند و آزادمردان در خون خود غلتیدند…».[92]

سامانه مالیاتی

اعراب از واژه‌های جزیه و خراج برای مالیات استفاده می‌کردند. متون قدیمی این دو کلمه را به جای هم و برای یک معنا استفاده می‌کنند، اگر چه بعدها استعمال آن‌ها متفاوت شد.[93] تاریخچه و نحوه تکامل مالیات جزیه بسیار پیچیده‌است. اما چیزی که واضح است این است که اعراب از ساکنان شهرهای فتح شده انتظار داشتند به آن‌ها مالیات بپردازند. دریافت مالیات از دیدگاه فاتحان اثباتی مادی بر تسلط بر مناطق فتح شده بود، و از دیدگاه ساکنان ادامه فرایند پرداخت مالیاتی بود که به رژیم‌های قبلی می‌دادند، بود.[94] بگفته مورخین مسلمانان تا حد زیادی سامانه مالیاتی ساسانیان و امپراتوری روم شرقی را حفظ کردند؛ واژه جزیه از واژه پهلوی گزیتک گرفته شده که مالیاتی بود که بر طبقه‌های اجتماعی پایین در زمان ساسانیان اعمال می‌شد و اشراف، روحانیون، دهقانان، و دبیران از آن معاف بودند.[93] کلود کائن معتقد است که این لغت ریشه آرامی دارد.[94] تنها اشاره مبهم قرآن به «خراج» در آیه مؤمنون ۷۲ است، و تنها اشاره آن به «جزیه» آیه توبه ۲۹ است: «با کسانی از اهل کتاب که به خدا و روز بازپسین ایمان نمی‌آورند و آنچه را خدا و فرستاده اش حرام گردانیده‌اند حرام نمی‌دارند و متدین به دین حق نمی‌گردند کارزار کنید تا با [کمال] خواری به دست خود جزیه دهند». بگفته پال هک و کلود کائن این آیه شکل اخذ مالیات به صورت جمعی را پیشنهاد می‌کند و نه مالیات بر تک تک افراد (اگرچه روایات از زمان محمد نشان می‌دهد که میزان این مالیات کلی می‌توانست به تعداد افراد جامعه بستگی داشته باشد).[94][95]

پال هک معتقد است که اعمال مالیات بر تک تک افراد، و نه به صورت جمعی از تأثیرات سامانه مالیاتی ساسانیان بوده‌است. منطق دریافت جزیه علامت تسلیم بودن غیرمسلمانان و همچنین تعهد فاتحان بر محافظت نظامی از مردم در مقابل حملات گروه‌های دیگر بود.[96] تغییری که اعراب نسبت به دوره ساسانیان ایجاد کردند عدم اجبار اقلیت‌های مذهبی به خدمت در ارتش بود.[97] همچنین به نظر می‌آید یکه در ابتدا میان پرداخت مالیات جزیه و طبقه اجتماعی رابطه‌ای بوده و پرداخت آن شخص را در طبقه پایین کشاورزان قرار می‌داده‌است و بنابراین پرداخت این مالیات حالت تحقیرآمیز داشته‌است.[96] در واقع بخش انتهایی آیه ۲۹ سوره توبه «با خواری به دست خود جزیه دهند» به صورت تاریخی بگونه‌های مختلفی تعبیر شده و برخی از مفسرین متاخر روش‌های تحقیرآمیزی را در هنگام دریافت مالیات ذکر کرده‌اند. اما در زمان فتوحات و در اوایل اسلام که حکومت در قدرت بود و خطری آن را تهدید نمی‌کرد، فقها برخوردی انسانی تر داشته و بیشتر به بخش مالی و عملی دریافت مالیات اهمیت می‌دادند. در مورد اینکه معنی آیه ۲۹ سوره توبه برای اولین مخاطبانش چه بوده و به چه گروه افرادی اعمال می‌شده اختلاف نظر است، اما برداشت سنتی مسلمانان آن را به تمامی زرتشتیان، یهودیان و مسیحیان اعمال می‌کرد.[98][99] در ابتدای فتوحات مالیات اکثراً از طریق اجناس یا برده پرداخت می‌شد، و نه از طریق پول.[100]

به گفته مکدونالد، به علت سرعت فتح ایران مسلمانان اخذ مالیات‌های شخصی و زمین را به دست گرفتند. به عقیده مکدونالد مسلمانان احتمالاً مالیات‌ها را نیز اضافه کردند. مکدونالد به نقل قولی از یک کشیش در مصر رجوع می‌کند که می‌گوید مسلمانان در مصر مالیات را سه برابر کردند.[101] از طرف دیگر ادوارد لوتاک معتقد است که در زمان فتوحات، مالیات‌ها کاهش یافتند هر چند سامانه مالیات تبعیض‌آمیز بود چون فقط مالیات (کمتر از گذشته) را از غیرمسلمانان می‌گرفتند.[102] لاپیدوس می‌نویسد که با گذشت زمان مالیات‌ها فشار زیادی بر ساکنان شهرها وارد می‌کرد چنانچه مالیات کشاورزان حالت استعماری پیدا کرده و تا پنجاه درصد محصولشان می‌رسید.[81] به عقیده فرای اگر چه بلاذری و دیگران مقادیری برای مالیات شهرهای مختلف ذکر کرده‌است، اما میزان واقعی آن مشخص نیست و حداکثر اعتمادی که به این گزارش‌ها می‌توانیم به آن بکنیم تشخیص میزان نسبی آبادی و ثروت بخش‌های مختلف نسبت به همدیگر است.[103]

اعراب مسلمان و کتاب‌سوزی در ایران

تورج دریایی استاد کرسی ایران باستان در دانشگاه کالیفرنیا، ارواین می‌نویسد: اعراب مسلمان در خوارزم کتاب‌های مغان را سوزاندند که کار عجیب و نامعمولی بود و واقعه‌ای معمول در تاریخ فتوحات اعراب مسلمان در ایران زمین به‌شمار نمی‌آید. فقدان کتاب‌های باستانی به زبان پهلوی به دلیل تغییر زبان علمی رایج در ایران پس از حمله اعراب و بلا استفاده ماندن کتاب‌های نوشته شده به زبان پهلوی است.[104]

نویسندگان ایرانی از جمله محمد معین[105] در مورد کتاب‌سوزی در جندی شاپور پس از اشغال ایران به دست اعراب، سخن رانده‌اند؛ از جمله، منابع اولیه تاریخی مورد اشاره همه این نویسندگان، کتاب مقدمه ابن خلدون است. زرین‌کوب در کتاب کارنامه اسلام (۱۳۴۸) کتاب‌سوزی اعراب در تیسفون را نفی می‌کند: «روایتی هم که گفته‌اند کتابخانه مدائن را اعراب نابود کردند ظاهراً هیچ اساس ندارد و مآخذ آن تازه‌است.»[106] او نهایتاً در کتاب روزگاران (منتشره در سال ۱۳۷۳) با باز تأیید این امر که روایت کتاب‌سوزی در تیسفون چندان قدمت ندارد، با اشاره به روحیات هیجانی فاتحان، احتمال رخ دادن این مسئله را منتفی نمی‌داند.[107] دانشنامه کتابخانه و دانش اطلاعات دربارهٔ کتاب‌سوزی کتابخانه‌ها در ایران طی حملهٔ عرب‌ها می‌نویسد که عرب‌ها به دلیل تعصب و اعتقاد به این‌که قرآن برترین کتاب است هر کتاب غیر قرآنی را نابود کردند.[108]

فرانز رزنتال استاد پیشین زبانهای سامی و زبان عربی[109] در دانشگاه ییل، اسلام‌شناس[110] و مترجم کتاب مقدمه، در پانوشت این گفته ابن خلدون می‌نویسد «این روایت دیگری از یک افسانه معروف است که بر طبق آن عمر، دستور ویرانی کتابخانه اسکندریه را داد».[111] برنارد لوئیس در مقاله‌ای ضمن بی‌اعتبار خواندن کتاب‌سوزی اعراب در اسکندریه با اشاره به تشابه این روایت ابن خلدون با روایتی که در آن نقل شده عمر فرمان به تخریب کتابخانه اسکندریه داده‌است، می‌گوید: «تاریخ‌نگار قرن چهاردهم، ابن خلدون، داستان تقریباً یکسانی را راجع به ویران کردن یک کتابخانه در ایران به دستور خلیفه عمر مطرح کرده که نشان از ویژگی عامیانه آن دارد».[112] سیلمز در تحقیقی که در سال ۲۰۰۵ در ژورنال آمریکایی علوم اجتماعی اسلامی چاپ شد با اشاره به سالم ماندن دانشگاه گندی شاپور در حمله اعراب به ایران می‌نویسد اعراب به اهمیت مؤسسهٔ آموزشی گندی‌شاپور پی بردند و شکوه آن را و کتابخانه و دیگر سازمان‌های شهر را باقی نگاه داشتند.[113]

نتایج حمله اعراب

پیامدهای دینی

  • به گفته برنارد لوئیس ظهور اسلام همانند انقلابی بود که فقط تا حدی موفقیت‌آمیز بود. دلیل این امر تنش‌هایی بود که بین مذهب جدید و ساختارهای اجتماعی موجود در سرزمین‌های فتح شده توسط مسلمانان وجود داشت. یک حوزه عمده تنش ناشی از ماهیت تساوی گرایانه عقاید اسلامی بود. اسلام از ابتدا اختلافات طبقاتی و مزیت‌های طبقه اشرافی را رد کرد و روشی را برگزید که در آن ورود به شغل‌های مختلف برای افراد مستعد باز بود. لوئیس می‌گوید که البته برابری کامل در اسلام محدود به مسلمانان مرد آزاد بود، ولی حتی همین پیشرفت بسیار قابل ملاحظه‌ای در مقابل آنچه در ایران باستان، یونان و رم مرسوم بود، به حساب می‌آمد. لوئیس معتقد است که در اکثر مسائل سیاسی و عمومی سنت‌های قدیمی در لباس مبدل اسلامی جان سالم به در برده و تداوم یافتند، به ویژه در تداوم شکل پادشاهی و استبدادی حکومت.[114]
  • به گفته برنارد لوئیس[115]

حمله اعراب در ایران به طرق مختلف دیده شده‌است: برخی آن را واقعه‌ای بابرکت، ورود دین صحیح، و پایان عصر جاهلیت و بت‌پرستی و دیگران آن را یک شکست ملّی تحقیرآمیز، فتح [اشغالگری] و تسلط نیروهای بیگانه بر کشور می‌دانند؛ البته هر دو دیدگاه، بسته به دیدگاه، معتبر هستند…؛ ایران در واقع اسلامی شد، اما عربی نشد. ایرانیان ایرانی ماندند. پس از بازه‌ای سکوت، ایران به عنوان بخشی مجزا و متفاوت در درون اسلام، ظهور کرده و نهایتاً بُعد جدیدی به خود اسلام افزود. مشارکت فرهنگی، سیاسی و (چشمگیرتر از همه) مذهبی ایرانیان در تمدن اسلامی، دارای اهمیت خارق‌العاده‌است…؛ به معنایی، اسلام ایرانی، ورود مجدد اسلام است؛ اسلامی جدید که برخی اوقات با نام اسلام عجم از آن یاد می‌شود؛ این، اسلام ایرانی (و نه اسلام عربی) بود که به نواحی جدید و مردمان جدید، برده شد.

  • به گفته التون دانیل، حمله اعراب به ایران به همان میزان که محرک خلاقیت بود، فاجعه‌ای تخریب‌آمیز بود. به‌علاوه ایرانیان حداقل به همان میزان بهره‌ای که دریافت کردند، در شکل‌دادن تمدن اسلامی مشارکت کردند، چنانچه می‌توان صحبت از فرهنگ مجزای ایرانی-اسلامی کرد. فرایند عبور از دوره ساسانی به دوره اسلامی ترکیبی از پیوستگی و تحول است.[3]
  • ریچارد فرای تأثیرات اسلام (که آن را «مذهب برابری» می‌خواند) بر ایران شگرف می‌داند. این تأثیر علی‌رغم زیاده روی‌ها و سوءاستفاده اعرابی که آن را به ایران آورده بودند، اتفاق افتاد. بگفته او تأکید مورخان اخیر بر عوامل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در حملات اعراب، باعث کم توجهی به قدرت و تأثیرگذاری ایدئولوژی جدید اسلام بر ایران شده‌است. ریچارد فرای معتقد است که تعامل و یکی شدن حوزه‌های فرهنگی شرق و غرب ایران تحت اسلام اتحادی ایجاد کرد که از زمان هخامنشیان در ایران وجود نداشت و به‌علاوه پیوستگی زمان هخامنشیان با اتحاد همه مشمول تحت اسلام در ایران قابل مقایسه نیست. بگفته فرای «فقط تحت اسلام بود که ادبیات حماسی کلی ایرانیان، ترکیبی از داستان‌های قهرمانانه شرقی و تاریخ نثری اکثر غرب ایران، شکل گرفت. فقط تحت اسلام بود که درک اتحاد و هویت ایرانیان، متمایز از اعراب، به‌وجود آمد. می‌توان فرض کرد که در قرن پنجم میلادی یک ایرانی تحصیل کرده در فارس یک سغدی از دره فرغانه را کاملاً بیگانه محسوب می‌کرد. پنج قرن بعد یک ایرانی تحصیل کرده در فارس یک سغدی از دره فرغانه را کاملاً همخویش خود محسوب می‌کرد، در حالی که اعراب از متمایز از خود.»[116]
  • در منابعی نوشته شده‌است که اعراب اسلام‌گرا از راه اِعمال فشار و در یک روند طولانی اسلامی‌سازی که با شکنجهٔ زرتشتیان همراه بود، اسلام را در ایران گسترش دادند. ویران کردن کتاب‌خانه‌ها، مجازات مالیاتی برای پیروان ادیان دیگر، از بین بردن منابع دین زرتشت و نیز تغییر زبان فارسی به عربی، از اقدامات سخت‌گیرانهٔ عرب‌های اسلام‌گرا در دورهٔ حکمرانی‌شان بود.[117][118][119][120]
  • به هر روی، در پی حمله عرب‌های اسلام‌گرا به ایران، بسیاری از ایرانیان، برای حفظ اموال و اراضی خود، و عدّه دیگری با پیروی از عمل اشراف و بزرگانشان مسلمان شدند؛ در حالی که ایمان در دل‌هایشان رسوخ نکرده بود. شماری دیگر نیز از ترس جان یا عدم توانایی در پرداخت جزیه، مسلمان شدند؛ چرا که اگر کسی مسلمان نمی‌شدند، یا باید جزیه پرداخت می‌کرد یا باید کشته می‌شد. برخی دیگر نیز برای اینکه کشته و نیز مسلمان نشوند، ناگزیر شدند که در کمال خواری، جزیه دادند.[121]

گفته شده در زمان حجّاج، از موالی به این عنوان که اسلام آن‌ها واقعی نیست ـ و برای فرار از جزیه اسلام آورده‌اند ـ جزیه گرفته می‌شد![122]

ایرانیانی که پس از حمله عرب‌های اسلام‌گرا به ایران، اظهار مسلمانی کردند، چهار دسته بودند:

  1. کسانی که به سرعت اسلام را پذیرفتند؛ امّا نسبت به معارف اسلامی (به دلیل ندانستن زبان عربی) شناختی نداشتند؛ این گروه اندک بودند.
  2. کسانی که به دلیل تبعیت از اشراف و بزرگان منطقه، مسلمان شدند.
  3. کسانی که از ترس کشته نشدن، مسلمان شدند.
  4. کسانی که به دلیل ناتوانی در پرداخت جزیه‌های سنگین، مسلمان شدند.[123]

علم و فرهنگ

بنابراین به هیچ وجه صحیح نیست که گفته شود دو یا سه قرن پس از فتح ایران توسط مسلمانان، صفحه خالی در فعالیت علمی مردم آن بوده‌است. بر عکس، این دوره زمان به هم آمیختن کهنه و نو، دگردیسی قالب‌ها و فرا کوچ نظر گاه‌ها بود؛ ولی مطلقاً دوره رکود و مرگ نبود. از نظر سیاسی، درست است که ایران استقلال ملی خود را برای مدتی از دست داد، و به امپراتوری بزرگ مسلمانان پیوست، ولی در میدان علم بزودی به برتری‌ای رسید که شایسته زیرکی و قابلیت مردم آن بود. اگر نقش ایرانیان را از آنچه که به نام علوم عربی نامیده می‌شود تفریق کنیم بهترین قسمت آن رفته‌است.

به مدت پانزده سال اعراب ضرب سکه به شیوه ساسانی و با عکس پادشاه ایران در یک سمت سکه را ادامه دادند.
  • مورخان قدیمی با استناد به منابع عربی بر ناپیوستگی و تحول وضعیت قبل و بعد از ورود اعراب تأکید می‌ورزیدند. اما مورخان امروزی، خصوصاً آن‌هایی که از منابع غیرعربی نیز استفاده جسته‌اند، به صورت کلی متمایل به این بوده که پیوستگی بیشتری در وضعیت مشاهده کنند. به عنوان مثال ریچارد ایتون می‌نویسد که تعامل و انتظارات جمعیت تحت حکومت اعراب تأثیر زیادی در جهش اعراب از صحرانشینی به حاکمان امپراتوری داشت. به مدت پانزده سال اعراب ضرب سکه به شیوه ساسانی و با عکس پادشاه ایران در یک سمت سکه را ادامه داده؛ خلفای عرب القاب پادشاهان ایران مانند «سایه خدا در روی زمین» را اخذ کرده و سیاست ساسانیان در حمایت از مذهب حکومتی را (با تغییر زرتشتیت به اسلام) به اجرا گذاشتند. حمایت افراطی خلفای عرب از هنر و صنایع دستی ادامه سیاست‌های ساسانیان بود. این پیوستگی پیش‌زمینه رشد و شکوفایی سریع شهرهاست که بزودی پس از فتوحات اتفاق افتاد.[125]
  • پروانه پورشریعتی این دیدگاه که تسخیر ایران توسط اعراب نقطه گسستی در تاریخ ایران است را سفسطه‌آمیز می‌داند. او معتقد است فتح ایران نباید به عنوان سرنگونی ساختارهای سیاسی ایران تلقی شود. چرا که به گفته او سنت‌های فرهنگی و سیاست‌های اشکانیان تا مدت‌ها پس از افول ساسانیان و تسخیر ایران زنده ماندند.[126]
  • به گفته لاپیداس، علی‌رغم نیت‌های محافظه کارانه، فتوحات اعراب و مهاجرت تعداد زیادی از آن‌ها به سرزمین‌های فتح شده تأثیرات زیادی در بازرگانی، تجارت و کشاورزی داشت. اتحاد سرزمین‌های ساسانی و بخش‌هایی از امپراتوری روم شرقی در یک واحد سیاسی مرزهای تجاری سابق را برداشته و این اتحاد نقش استراتژیکی در رونق تجارت داشت (البته سوریه و آناتولی که قبلاً به هم پیوسته بودند از هم جدا شدند). ملاحظات تجاری باعث فتوحات بیشتر به سمت آسیای مرکزی، و همچنین توسعه شهرها شد. در ایران، فتوحات اعراب و مهاجرت‌ها به توسعه شهری و کشاورزی کمک کرد. امنیت، بازرگانی، جمعیت جدید، و سیاست‌های اعراب در مورد اسکان، شهرسازی، و آبیاری باعث تشویق رشد اقتصادی شد. البته در ایران اعراب شهرهای جدیدی نساختند، اما در محل‌های قبلاً برپا شده ساکن شدند.[127]
  • به گفته احسان یارشاطر سقوط ساسانیان با ضربه‌های فرهنگی همچون، نزول سطح سواد و نفوذ عقاید کفرآمیز در آیین زرتشتی، همراه بود. به گونه‌ای می‌توان گفت که شکست نظامی برای ایرانیان آزادی به ارمغان آورد، تا دیگر تحت سلطه ظالمانه اجتماعی و مذهبی اواخر دوران ساسانی نباشند. این مسئله نیروی خلاقه آن‌ها را برانگیخت. روشنفکران نخبه ایرانی خودشان را وقف اسلام و زبان عربی کردند و به شکل گرفتن و گسترش تمدن جهانی اسلام کمک کردند. با وجود اینکه هیچ عنصری به مانند مذهب در جهان اسلام در متّحد کردن مسلمانان مؤثر نبود، ولی مبالغه‌آمیز نیست اگر گفته شود ایرانیان سلسله جنبان توسعه تمدن اسلامی بودند.[128]
  • اطلاعات ما در مورد ریاضیات در دوره ساسانیان بیشتر از اطلاعات ما در این مورد در اولین صد سال حکومت اعراب است. از دوره خلافت عباسی (در صد سال پس از حمله اعراب) پیشرفت ریاضیات شدت گرفت، اما از دوره خلافت امویان حتی نام یک ریاضی‌دان که کتابی نوشته باشد یا یک منجمی که مشاهدات انجام داده باشد ذکر نشده‌است. با این حال ادوارد کندی معتقد است که حتماً مطالعاتی در این زمان انجام می‌شده زیرا دقیقاً پس از دوره امویان شاهد وجود مترجمان بسیار زیادی هستیم که کتب تخصصی را از زبان پهلوی به عربی ترجمه می‌کردند.[129]

خطّ و زبان

  • هما کاتوزیان معتقد است، نگاه زرینکوب مبتنی بر «دوره سکوت» ایرانیان را می‌توان ناشی از تعصب ملی گرایانه مدرن به ایران دانست که کاتوزیان آن را در تضاد با حقایق تاریخی می‌داند. بگفته کاتوزیان اگر چه درست است که حکومت مستقل ایرانی در این دو قرن وجود نداشت و تقریباً شاهدی از ادبیات نوشتاری در زبان‌های مختلف فارسی وجود ندارد، اما این زبان‌ها را ایرانیان استفاده می‌کردند و اگر ایرانیان شهرنشین عربی فرامی‌گرفتند، اعراب ساکن ایران نیز فارسی می‌آموختند. کاتوزیان با بیان اینکه از همان ابتدا ایرانیان در رژیم جدید مشارکت داشتند، و با ذکر مثال‌هایی معتقد است که ایرانیان در همان دو قرن نقش خیلی برجسته‌ای در رشد فرهنگ اسلامی و بین‌المللی شدن آن بازی کردند.[130]
  • پروانه پورشریعتی می‌نویسد:[131]

گفتمان ناسیونالیستی دانشوران ایرانی در دو نسل گذشته، که برخی از آن‌ها سرسختانه و گاه به صورت متخاصم، سهم ایران در تاریخ قرون وسطای خاور میانه را دست کم گرفته بودند، بخشی از دلیل این مسئله است که بررسی دانشورانه تاریخ ایران در این دوره مورد کم لطفی قرار بگیرد. در واقع به تلاش‌هایی که در راستای روشن کردن ابعاد ایرانی در پایان تاریخ کهن خاور میانه صورت می‌گرفت کما بیش با دیده تردید نگریسته می‌شد. در این فضا کمتر پیش می‌آید که کسی بعدی از تاریخ ایران را به صورت مثبت نشان دهد بدون آنکه از سوی متعصبین میهن‌پرست مورد اتهام واقع نشود.

  • در زمان ساسانیان ایرانیان پنج زبان مختلف داشتند: زبان پهلوی، فارسی دری، پارسی، خوزی و سریانی. از این میان دو زبان ایرانی نبودند؛ خوزی و سریانی. زبان رسمی حکومت و مذهب زرتشتی پارسی بود که زبان موبدان و محققان بود. زبان محاوره‌ای مردم عادی «دری» بود. در اواخر دوره ساسانیان، زبان دری و پارسی دو زبان یا لهجه متفاوت نبودند؛ بلکه دو فرم مختلف از یک زبان یکسان بودند که استفاده‌های متفاوتی داشتند. از میان زبان‌های رایج تنها پارسی بود که نوشته می‌شد؛ دری تنها محاوره‌ای بود. مهم‌ترین تأثیر قرن‌های اول پس از حمله اعراب گسترش قابل ملاحظه زبان محاوره‌ای دری بود. اگر چه احتمالاً در عراق جایگاهش را از دست داد اما در شرق بشدت گسترش یافت، زیرا فاتحان مسلمان در آن منطقه‌ها تحمیل می‌کردند. در واقع بخش بزرگی از لشکر «اعراب» در زمانی که به ماوراءالنهر رسیده بودند، را ایرانیان تشکیل می‌دادند[132][133] (حدود یک چهارم لشکر اعراب را در این زمان ایرانیان تشکیل می‌دادند[61]). زبان دری به تدریج در این مناطق جایگزین زبان محلی آن‌ها شد. اما از آنجایی که دری نوشته نمی‌شد، در مناطق مختلف تغییرات و لهجه‌های مختلفی پیدا کرد. زبان عربی برای ایرانیان زبان فرهنگی بود، و جایگزین زبان دری نشد. بگفته لازارد، تأثیر حمله اعراب در ایران متحد شدن زبان محاوره‌ای آن‌ها در مناطق مختلف شد که نقشی مهم در ظهور فارسی جدید بازی کرد.[132][133]
  • ریچارد فرای می‌نویسد که در حالی که ایرانیان انرژی خود را صرف جنبه‌های مختلف فرهنگ کرده بودند، اعراب آن را به صورت یک جنبه‌ای صرف ادبیات کرده بودند. ریچارد فرای معتقد است که شکوفایی شعر فارسی در این سطح و اندازه بدون تأثیرپذیری از ادبیات عرب احتمالاً نمی‌توانست اتفاق بیفتد بگفته فرای لغت‌های غنی و قواعد شعر عرب، و استفاده ماهرانه آن‌ها از کلمات و تصویرنگاری مشوق خلاقیت در ادبیات فارسی بوده‌است. مقایسه سطح ادبیات فارسی میانه و جدید تفاوتی بسیار آشکار را نمایان می‌کند.[134]

جستارهای وابسته

پانویس

  1. Bernard Lewis, Jews of Islam, p.15-16
  2. Sasanian Iran (224-651 CE): Portrait of a Late Antique Empire, Mazda publishers, p. 101
  3. Elton L. Daniel, The history of Iran, p. 64, Greenwood
  4. Elton L. Daniel, CONVERSION ii. Of Iranians to Islam, Encyclopedia Iranica
  5. Richard Frye, The Golden Age of Persia, p. 69, 71
  6. Richard Frye, The Golden Age of Persia, p. ۵۵–۵۹
  7. Elton L. Daniel, The history of Iran, p. ۶۶, Greenwood
  8. تورج دریایی، شاهنشاهی ساسانی ۵۶–۵۷
  9. Richard Frye, The Golden Age of Persia, p. 60
  10. Richard Frye, The Golden Age of Persia, p. ۷۳
  11. Richard Frye, The Golden Age of Persia, p. 64-65
  12. Claude Cahen, The Cambridge History of Iran, Vol. 4, pp. 309-400
  13. Albert Habib Hourani, Malise Ruthven, A history of the Arab peoples, p. 23-24
  14. M. Morony, ʿARAB ii. Arab conquest of Iran, Encyclopædia Iranica
  15. Homa Katouzian, The Persians: Ancient, Mediaeval and Modern Iran, p.65-66, Yale University Press, 2009
  16. Zarrinkub, The Cambridge History of Iran, Vol. 4, p.17
  17. Zarrinkub, The Cambridge History of Iran, Vol. 4, p.18
  18. Peter William Avery in Iran, Encyclopedia Britanica
  19. Richard Frye, The Golden Age of Persia, p. 72
  20. Richard Frye, The Golden Age of Persia, p. 69
  21. Richard Frye, The Golden Age of Persia, p. 69, 71
  22. Touraj Daryaee, The Effect of the Arab Muslim Conquest on the Administrative Division of Sasanian Persis /Fars, Iran, Vol. 41 (2003), p. 198
  23. Robinson, The New Cambridge History of Islam, 198.
  24. Michael G. Morony, Iraq After the Muslim Conquest, p. 565, Gorgias Press
  25. Ann K. S. Lambton, Continuity and change in medieval Persia: aspects of administrative, economic, and social history, 11th-14th century, p. 369, SUNY press
  26. Robinson, The New Cambridge History of Islam, 73.
  27. Robinson, The New Cambridge History of Islam, 111-113.
  28. Howard-Johnston 2006, pp. 291
  29. محمد معین. بنی لخم. واژه‌یاب، فرهنگ فارسی معین.
  30. Robinson, The New Cambridge History of Islam, 92-93 and 113.
  31. Robinson, The New Cambridge History of Islam, 96.
  32. تقی‌زاده، ص ۱۴۶
  33. پنجاه گفتار پورداود، ص ۳۶۶
  34. نژاد اکبری مهربان، شاهنشاهی ساسانیان، ۱۱۵.
  35. آژند، ایران باستان، ۱۷۵.
  36. Esposito (1998), p. 17
  37. Esposito (2002), p. 80
  38. Neusner, Sonn, Brockopp, (2000), p. 219
  39. «Pact of Al-Ḥudaybiyah" , Encyclopædia Britannica
  40. Robinson, The New Cambridge History of Islam, 192.
  41. Lings (1987), p. 260
  42. at-Tabari, at-Tareekh, Vol. III p. 90
  43. al-Mubarakpuri (2002) p. 417
  44. Kisra, M. Morony, The Encyclopaedia of Islam, Vol. V, ed.C.E. Bosworth, E.van Donzel, B. Lewis and C. Pellat, (E.J.Brill, 1980), 185.
  45. «باذام / باذان». دانشنامه جهان اسلام. بایگانی‌شده از اصلی در ۹ مه ۲۰۱۹.
  46. Watt (1956), p. 66
  47. Robinson, The New Cambridge History of Islam, 189-192.
  48. Robinson, The New Cambridge History of Islam, 192.
    • Holt (1977a), p. 57
    • Lapidus (2002), p. 32
  49. Esposito (1998), pp. 35–36
  50. Thomas F. X. Noble, Western Civilization: Beyond Boundaries, p. ۲۱۸, Wadsworth Publishing
  51. William Montgomery Watt, Muhammad in Mecca, Oxford University Press, p.1-2
  52. William J. Duiker,Jackson J. Spielvogel, The Essential World History, p. 149-150
  53. بامداد اسلام، ص ۸۸
  54. زرین کوب، ۱۳۶۲، ص ۲۹۶–۲۹۸
  55. عصام محمد شبارو (1995 م). الدولة العربیَّة الإسلامیَّة الأولی (۱-٤۱هـ/٦۲۳-٦٦۱م) (ویراست ۳). بیروت-لبنان: دارالنهضة العربیَّة (ar). صص. ۲۶۷. تاریخ وارد شده در |سال= را بررسی کنید (کمک)
  56. زرین کوب، ۱۳۶۲، ص ۲۹۸
  57. زرین کوب، ۱۳۶۲، ص ۲۹۸ و ۲۹۹
  58. زرین کوب، ۱۳۶۲، ص ۲۹۵
  59. Elton L. Daniel, The history of Iran, p. ۶۸, Greenwood
  60. Touraj Daryaee, Sasanian Persia: The rise and fall of an empire, p. ۳۷
  61. Zarrinkub, The Cambridge History of Iran, Vol. 4, p.13
  62. Andrew Petersen, Dictionary of Islamic architecture, p. 120
  63. تورج دریایی، شاهنشاهی ساسانی ۵۸–۵۷
  64. Robinson, The New Cambridge History of Islam, 198.
  65. «متن نهج البلاغه همراه با ترجمه استاد حسین انصاریان». پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حسین انصاریان. بایگانی‌شده از اصلی در ۲۷ مارس ۲۰۱۶. دریافت‌شده در ۱۸ مه ۲۰۱۶.
  66. «۱۱۴۶ ۱۴۶ و من کلام له ع و قد استشاره عمر فی الشخوص لقتال الفرس بنفسه». شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید). صص. ۹۵.
  67. «شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد 9». صص. ۱۰۷.
  68. تاریخ طبری. ۵. صص. ص ۱۹۴۳ تا ۱۹۴۵.
  69. اخبار الطول. صص. ص ۱۴۷.
  70. نهج البلاغه. صص. ص ۴۴۳ تا ۴۴۶.
  71. John L. Esposito, Islam: The Straight Path, Oxford University Press, Ch. 2, pp. 33
  72. Homa Katouzian, Iranian History and Politics: The Dialectic of State and Society, p. 25
  73. Ann K. S. Lambton, Landlord and peasant in Persia: a study of land tenure and land revenue, p.17, revised version, I.B. Tauris, 1991
  74. Svatopluk Soucek, A history of inner Asia, Cambridge University Press, 2000, p. 56
  75. Touraj Daryaee, Sasanian Persia: The rise and fall of an empire, p. 37
  76. Abbas Milani, Lost Wisdom: Rethinking Modernity in Iran, p. 15, Mage Publishers
  77. Sasanian Iran (224-651 CE): Portrait of a Late Antique Empire, Mazda publishers, p. 101
  78. Ira Marvin Lapidus, A history of Islamic societies, Cambridge University Press, pp. 34-38
  79. Ehsan Yarshater, IRAN ii. IRANIAN HISTORY (2) Islamic period, Encyclopædia Iranica
  80. Bernard Lewis, Jews of Islam, pp. 24-25
  81. David D. Grafton, The Christians of Lebanon: political rights in Islamic law, p. 31
  82. Mark R. Cohen, Under Crescent and Cross: The Jews in the Middle Ages, Princeton University Press, p.55
  83. Paul L. Heck, Politics and the Quran, Encyclopedia of the Quran
  84. Gleave, Robert. «ʿAlī b. Abī Ṭālib." Encyclopaedia of Islam, THREE.
  85. Farhang Rajaee, Iranian perspectives on the Iran-Iraq war, p. 79, University Press of Florida
  86. Iran, Encyclopedia of Islam
  87. Marietta Stepaniants, The Encounter of Zoroastrianism with Islam, Philosophy East and West, University of Hawai'i Press, Vol. 52, No. 2 (Apr. , 2002), pp. 162-163
  88. علی میرفطروس، ملاحظاتی در تاریخ ایران، ۷۲–۶۹.
  89. شجاع‌الدین شفا، پس از ۱۴۰۰ سال، ۴۵۳.
  90. VERA B. MOREEN, JEZYA, Encyclopædia Iranica
  91. Cahen, Cl. ; İnalcık, Halil; Hardy, P. «ḎJ̲izya." Encyclopaedia of Islam, Second Edition
  92. Heck, Paul L. «Taxation." Encyclopaedia of the Qurʾān.
  93. Heck, Paul L. «Poll Tax." Encyclopaedia of the Qurʾān.
  94. Zarrinkub in Cambridge History of Islam, p. 30
  95. Bernard Lewis, Jews of Islam, p.15-16
  96. به عنوان مثال به دانشنامه قران مقاله war، یا مقاله poll-tax رجوع کنید.
  97. Richard Frye, The Golden Age of Persia, p. 67
  98. James Macdonald, A Free Nation Deep in Debt: The Financial Roots of Democracy, Princeton University Press, p. 63
  99. Edward Luttwak, The grand strategy of the Byzantine Empire, Harvard University Press, p. 201
  100. Richard Frye, The Golden Age of Persia, p. 66
  101. «علم در ایرانشهر ساسانی: آیا اعراب مسلمان کتاب‌های ایرانیان را سوزاندند؟». بی‌بی‌سی. ۲۷ اوت ۲۰۱۲. بایگانی‌شده از اصلی در ۲۸ اوت ۲۰۱۲.
  102. محمد معین، مزدیسنا و ادب فارسی
  103. (کارنامه اسلام، ص ۱۶)
  104. (تصویر۱ تصویر۲)
  105. Encyclopedia of library and information science, P.P.22-25, Volume 13 By Allen Kent, Harold Lancour, Jay E. Daily, CRC Press, Jan 1, 1975 http://books.google.com/books?id=4En71IyMy_kC&pg=PA20&dq=copies+of+persian+manuscripts+which+were+destroyed&hl=en&ei=FV-rTumDPKXViAKxkf2UCw&sa=X&oi=book_result&ct=result&resnum=1&ved=0CDYQ6AEwAA#v=onepage&q&f=false
  106. http://news.yale.edu/2003/04/15/memoriam-franz-rosenthal-87»Franz Rosenthal, the Sterling Professor Emeritus of Arabic at Yale University"
  107. http://books.google.com/books/about/The_Muqaddimah.html?id=Op6CQgAACAAJ
  108. فرانز رزنتال، ترجمه مقدمه ابن خلدون، چاپ دانشگاه پرینستون، ص ۳۷۳: This is a variant of the famous legend according to which, Umar ordered the destruction of the celebrated library in Alexandria
  109. The 14th century historian Ibn Khaldun tells an almost identical story concerning the destruction of a library in Persia, also by order of the Caliph ‘Umar, thus demonstrating its folkloric character.
  110. Söylemez، Mehmet Mahfuz (۲۰۰۵). «The Jundishapur School: Its History, Structure, and Functions» (PDF). American Journal of Islamic Social Sciences. Association of Muslim Social Scientists. ۲۲ (۲): ۷.
  111. Lewis, Bernard (1998-01-21), "Islamic Revolution", The New York Review of Books
  112. Bernard Lewis, Iran in History بایگانی‌شده در ۲۹ آوریل ۲۰۰۷ توسط Wayback Machine
  113. Richard Frye, The Golden Age of Persia, pp. 51-52
  114. Suha Rassam (2005). Iraq: Its Origins and Development to the Present Day. Gracewing Publishing. p. 77. ISBN 978-0-85244-633-1.
  115. Zarrinkub,'Abd Al-Husain (1975). "The Arab Conquest of Iran and Its Aftermath". In Frye, Richard N. (ed.). Cambridge History of Iran. 4. London: Cambridge University Press. p. 46. ISBN 978-0-521-20093-6.
  116. Khanbaghi, Aptin (2006). The Fire, the Star and the Cross: Minority Religions in Medieval and Early Modern Iran (reprint ed.). I.B. Tauris. p. 268. ISBN 978-1-84511-056-7.
  117. Meri, Josef W. ; Bacharach, Jere L. (2006). Medieval Islamic Civilization: L-Z, index. Medieval Islamic Civilization: An Encyclopedia. II (illustrated ed.). Taylor & Francis. p. 878. ISBN 978-0-415-96692-4.
  118. نام خانوادگی علی دشتی، کتاب ۲۳ سال، صفحه ۱۷۷.
  119. تاریخ تشیّع در ایران، پژوهشکده تحقیقات اسلامی، زمزم هدایت، صفحه 63
  120. درآمدی بر صلح نامه‌های مسلمانان با ایرانیان در آغاز فتح ایران، نعمت‌الله صفری فروشانی
  121. Edward Browne, A Literary History of Persia, p. 204 accessible here
  122. Michael Adas, Islamic & European Expansion: The Forging of a Global Order, Temple University Press, 1993, pp.13-14
  123. Parvaneh Pourshariati (15 April 2008). Decline and Fall of the Sasanian Empire: The Sasanian-Parthian Confederacy and the Arab Conquest of Iran, Parvaneh Pourshariati از سری International Library of Iranian Studies. I.B.Tauris. pp. p. 5. ISBN 978-1845116453. شابک 10: 1845116453
  124. Ira Marvin Lapidus, A history of Islamic societies, Cambridge University Press, p. 38-39
  125. The Persian presence in the Islamic world, p. 90 (Chapter 1, By Ehsan Yarshater), editted by Richard G. Hovannisian and Georges Sabagh
  126. E.S. Kennedy, The Cambridge History of Iran, p. 378
  127. Homa Katouzian, The Persians: Ancient, Mediaeval and Modern Iran, pp. 66-67
  128. Decline and Fall of the Sasanian Empire: The Sasanian-Parthian Confederacy and the Arab Conquest of Iran, Parvaneh Pourshariati, p. 453
  129. G. Lazard, The Cambridge History of Iran, pp. 598-602
  130. Ira Marvin Lapidus, A history of Islamic societies, p. 127
  131. Richard Frye, The Golden Age of Persia, p. 168
  1. (به عربی: حروب الردة)

منابع

  • پورداود، ابراهیم. آناهیتا، پنجاه گفتار پورداود، تهران: انتشارات امیرکبیر، ۱۳۴۳
  • تقی‌زاده، حسن. تحقیقات و نوشته‌های تاریخی، زیر نظر ایرج افشار. جلد اول. تهران: چاپخانه بیست و پنج شهریور، ۱۳۴۹
  • آژند، یعقوب (۱۳۸۵). ایران باستان. تهران: انتشارات مولی. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۲۶۷۱-۰۰-۷.
  • نژاد اکبری مهربان، مریم (۱۳۸۶). شاهنشاهی ساسانیان. تهران: انتشارات کتاب پارسه. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۵۰۲۶-۳۰-۶.
  • زرین‌کوب، عبدالحسین. تاریخ ایران بعد از اسلام. چاپ سوم. تهران: انتشارات امیرکبیر ۱۳۶۲
  • Morony, M (1987). "ARAB ii". Encyclopædia Iranica. ۲ (first ed.). Bibliotheca Persica Press. p. ۲۰۳–۲۱۰. ISBN 0710091079. Retrieved 14 September 2012.
  • Howard-Johnston, James (2006), East Rome, Sasanian Persia And the End of Antiquity: Historiographical And Historical Studies, Ashgate Publishing, ISBN 0-86078-992-6.
  • The New Encyclopædia Britannica (Rev ed.). Encyclopædia Britannica, Incorporated. 2005. ISBN 978-1-59339-236-9.
  • Esposito, John (1998). Islam: The Straight Path. Oxford University Press. ISBN 0-19-511233-4.
  • Holt, P. M. (1977). The Cambridge History of Islam (Paperback). Cambridge University Press. ISBN 978-0-521-29135-4. Unknown parameter |coauthors= ignored (|author= suggested) (help)
  • Lapidus, Ira (2002). A History of Islamic Societies (2nd ed.). Cambridge University Press. ISBN 978-0-521-77933-3.
  • Lings, Martin (1983). Muhammad: His Life Based on the Earliest Sources. Islamic Texts Society. ISBN 978-0-946621-33-0. US edn. by Inner Traditions International, Ltd.
  • Watt, W. Montgomery (1956). Muhammad at Medina. Oxford University Press. ISBN 0-19-577307-1.
  • Robinson, Chase F. (2011). The New Cambridge History of Islam. Cambridge University Press.

پیوند به بیرون

This article is issued from Wikipedia. The text is licensed under Creative Commons - Attribution - Sharealike. Additional terms may apply for the media files.