آرایه‌های ادبی

آرایه‌های ادبی یا صناعات ادبی یا صنایع بدیع در ادبیات فارسی، به‌کار بردن فنونی است که رعایت آن‌ها بر جلوه‌ها و جنبه‌های زیبایی و هنری سخن می‌افزاید. صنایع ادبی، دو دسته است: تناسب‌هایی آوایی و تناسب‌های معنایی.[1][2][3]

آرایه‌های لفظی

به آن دسته از آرایه‌های ادبی که از تناسب‌های آوایی و لفظی میان واژه‌ها پدید می‌آید می‌گویند.

واج‌آرایی (نغمهٔ حروف)

به تکرار یک ۰واج صامت یا مصوت در یک بیت یا عبارت گفته می‌شود به گونه‌ای که طنین آن در گوش بر جای بماند و باعث پیدایش موسیقی آوایی در آن بخش از سخن شود.

  • مثال
شبنم از روی برگ گل برخاست گفت می‌خواهم آفتاب شوم
ذره‌ذره به آسمان بروم ابر باشم دوباره آب شوم

(واج‌آرایی با تکرار صامت/ب/ و /گ/)

  • مثال
خیزید و خز آرید که هنگام خزان است باد خنک از جانب خوارزم وزان است

(واج‌آرایی با تکرار صامتهای /خ/ز/)

این دو حرف را می‌توان تداعی‌کنندهٔ فصل خزان دانست.

قابل ذکر است که واج تکرارشونده ممکن است صامت یا مصوت باشد (البته تکرار صامت بارزتر است). برای مثال:

  • مثال
خوابِ نوشینِ بامدادِ رحیل بازدارد پیاده را ز سبیل

که همان‌طور که دیده می‌شود، تکرار مصوت کوتاه «اِ» در مصراع نخست، تکامل‌بخش موسیقی درونیِ شعر است.

  • مثال
خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد که تا ز خال تو خاکم شود عبیر آمیز
  • مثال
قیامت قامت و قامت قیامت قیامت می‌کند این قد و قامت
  • مثال
بر او راست خم کرد و چپ کرد راست خروش از خم چرخ چاچی بخاست
  • مثال
شبست و شاهد و شمع و شراب و شیرینی غنیمت است چنین شب که دوستان بینی
  • مثال
فغان کین لولیان شوخِ شیرینکارِ شهرآشوب چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را
  • مثال
صحن سرای دیده بشستم ولی چه سود کین گوشه نیست در خورِ خیلِ خیالِ تو

سجع

سجع به معنی آوردن کلمات هم‌وزن و قافیه در یک عبارت یا نوشته یا انشا است. آوردن سجع می‌تواند به بهتر شدن مطلب، انشا یا نوشته ما بسیار کمک کند.[4]

  • مثال
خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد که تا زخال تو خاکم شود عبیر آمیز
  • مثال
قیامت قامت و قامت قیامت قیامت می‌کند این قد و قامت
  • مثال
بر او راست خم کرد و چپ کرد راست خروش از خم چرخ چاچی بخاست
  • مثال
شبست و شاهد و شمع و شراب و شیرینی غنیمتست چنین شب که دوستان بینی

ترصیع

هر گاه اجزای دو بخش از یک بیت یا عبارت، نظیر به نظیر، هم‌وزن و در حرف آخر مشترک باشند. البته منظور از حروف آخر حروف اصلی و انتهایی است.[5]

  • مثال
ای منّور به تو نجوم جلالوی مقّرر به تو رسوم کمال

در مثال بالا ای و وی، منوّر و مقّرر، نجوم و رسوم و جلال و کمال هم وزن و در حرف آخر یکسان هستند، کلمات تو و به هم عیناً تکرار شده‌اند.

  • مثال
ما برون را ننگریم و قال راما درون را بنگریم و حال را
  • مثال

بر ظاهرش عیب نمی‌بینم و در باطنش غیب نمی‌دانم

جناس

جناس یا هم‌جنس‌سازی، نزدیکی هر چه بیشتر واژه‌ها از نظر لفظی است. آرایه جناس به دو نوع اصلی تقسیم می‌شود: جناس تام و جناس ناقص (که جناس ناقص نیز ۴ نوع است).[6]

جناس تام

در جناس تام، تمام صامت‌ها و مصوت‌های دو کلمه یکسان هستند، اما معنی آن‌ها با یکدیگر متفاوت است. به‌عبارتی دیگر، واژگانی که دو بار در یک بیت یا عبارت به‌کار می‌روند و هر بار معنایی متفاوت از آن‌ها برداشت می‌شود، متجانس‌اند.

  • مثال
خرامان بشد سوی آب روانچنان چون شده بازیابد روان

(روان در مصراع نخست به معنی جاری و در مصراع دوم به معنی جان و روح است)

  • مثال
نه من از پرده تقوا به‌درافتادم و بسپدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت

(بهشت اول به معنی جنت است و بهشت دوم به‌معنی واگذاشت از مصدر هلیدن)

  • مثال
چراغ روی تو را گشت شمع پروانهمرا ز حال تو با حال خویش پروانه

(پروانه دوم به معنی پروایی نیست می‌باشد)

  • مثال
ای دلبر عیسی نفس ترساییخواهم که به پیش من تو بی‌ترس آیی
گه اشک ز چشمِ تر من خشک کنیگه بر لب خشکِ من لبِ تر سایی

(ترسایی اول با ترس آیی و تر سایی جناس تام دارد)

جناس تام دارای فروعی نیز هست، جناس مرکب (یا جناس مَرْفُوّْ) که دو زیر مجموعه نیز دارد: مرکب مَقرون و مرکب مَفروق. همچنین جناس مُلَفَّق نیز از فرعیات جناس مرکب است.

جناس غیرتام (ناقص)

هر گاه دو واژه در یکی از موارد آوایی زیر با هم اختلافی جزئی داشته باشند و در یک بیت یا عبارت به‌کار روند؛ که انواع آن جناس ناقص، جناس زاید، جناس مذیّل، جناس مرکّب، جناس مفروق، جناس مقرون، جناس متشابه، جناس مطرّف، جناس خط، جناس لفظ و جناس مکرّر هستند که در مرور زمان به دلیل تقسیم‌بندی زیاد در حال کنار گذاشته شدن هستند.

جناس محرّف

اختلاف دو واژه در صداهای کوتاه (اِعراب) جناس ناقص محرف یا جناس ناقص حرکتی است:

  • مثال
پس طفل کآرزوی ترازوی زر کُنَدنارنج از آن کَنَد که ترازو کُنَد ز پوست
  • مثال
زمان خوشدلی دَریاب و دُریابکه دائم در صدف گوهر نباشد

(دریاب اولی با فتحه است و دریاب دومی با ضمه)

جناس اختلافی یا جناس ناقص به حرف

هر گاه دو رکن جناس در یکی از حروف با هم اختلاف داشته باشند به آن جناس اختلافی یا جناس ناقص به حرف می‌گویند.. کمند/سمند.. آزاد/آزار.. زحمت/رحمت..

  • مثال
در حلقه گُل و مُل خوش خواند دوش بلبلهات اصبوح هبوا یا ایها السکارا

(گُل و مُل در حرف اول با هم اختلاف دارند)

  • مثال
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستیکین کیمیای هستی قارون کند گدا را

(دستی، مستی و هستی فقط در حرف نخست باهم متفاوتند)

  • مثال
جذبات شوقک الجمت بسلاسال الغم و البلا هم عاشقان شکسته‌دل که دهند جان بره ولا

(بلا و ولا در حرف نخست با هم متفاوتند)

جناس افزایشی، یک واژه یک حرف بیش از دیگری دارد

خاص و خلاص،کام و کامل

  • مثال
جان بی جمال جانان میل جهان ندارد هر کس که این ندارد حقا که آن ندارد

(جان و جهان جناس افزایشی دارند)

  • مثال
شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست جای غم باد هران دل که نخواهد شادت

(قدم و مقدم جناس افزایشی دارند)

  • مثال
تو که فلس ماهی حیرتی چه زنی ز بحرِ وجود دم بنشین چو طاهره دمبدم بشنو خروش نهنگِ لا

(دم و دمبدم جناس افزایشی دارند)

  • مثال
گر خیال جان همی هستت بدل اینجا میاگر نثار جان و دل داری بیا و هم بیار

(بیا و بیار جناس افزایشی دارند)

  • مثال
تنت در جامه چون در جام باده دلت در سینه چون در سیم آهن

(جام و جامه جناس افزایشی دارند)

  • مثال
پند گیرید ای سیاهیتان گرفته جای پند عذر آرید ای سپیدیتان دمیده بر عذار

(عذر و عذار جناس افزایشی دارند)

یک واژه از ترکیب دو واژه دیگر به دست می‌آید
  • مثال هرگاه دو کلمه یکی ساده و دیکری مشتق امد
دل خلوت خاص دلبر آمد دلبر ز کرم به دل برآمد
متشابه یا هم‌آوا

هر گاه دو رکن جناس در تلفظ و خواندن با یکدیگر یکسان باشند اما در نوشتار با هم متفاوت باشند و معنی آنان تغییر کند به آن جناس لفظی می‌گویند.. صبا/سبا.. خوان/خان.. حیاط/حیات.. خیش/خویش.. خار/خوار

اختلاف دو واژه در جابه‌جایی حروف است

بنات، نبات.

  • مثال
پای نه بر فرق ملک آنگه درآ در ظل فقر تا ببینی مُلک باقی را کنون از هر کنار

(کلمه فرق و فقر با جابه‌جایی دو حرف قاف و را به یکدیگر تبدیل می‌شوند)

تخلص

تَخَلُّص در ادبیات، نام هنری شخصی که نام دیگر دارد. به‌طور مثال: سعدی تخلص است و نام اصلی او (مشرف‌الدین) بوده‌است، حافظ (خواجه شمس‌الدین)، نظامی گنجوی (الیاس بن یوسف) و… تخلص را آرایه می‌نامند زیرا در یک شعر آوردن آن بسیار سخت است.

آرایه‌های معنوی

به آن دسته از آرایه‌هایی که بر پایه تناسب‌های معنایی واژه‌ها شکل می‌گیرند، آرایه‌های معنوی گویند.

مراعات نظیر و تناسب

به آوردن حداقل دو واژه در یک بیت یا عبارت که در خارج از آن بیت یا عبارت نیز رابطه‌ای آشنا و خاص میان آن‌ها برقرار باشد مراعات نظیر یا تناسب گویند و بر خلاف نظر عموم، تفاوتی بین مراعات نظیر و تناسب وجود ندارد.[7][8]

  • مثال
چرا چون لاله خونین‌دل نباشمکه با ما نرگس او سر گران کرد

(لاله و نرگس هر دو نوعی گل هستند)

  • مثال
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارندتا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری

(ابر و باد و مه و خورشید و فلک همگی جز عناصر و پدیده‌های طبیعت هستند)

  • مثال
رسم بدعهدی ایام، چو دید ابر بهارگریه‌اش بر سمن و سنبل و نسرین آمد

(ابر بهار، سمن، سنبل و نسرین همه جزء عناصر بهار هستند)

  • مثال
گوشم همه بر قول نی و نغمهٔ چنگ استچشمم همه بر لعل لب و گردش جام است

(نی، قول، نغمه و چنگ همه عناصر موسیقی هستند)

  • مثال
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو

(داس، درو، مزرع و کشته همگی مربوط به کشاورزی و درو کردن محصول هستند)

  • مثال
تو که فلسِ ماهیِ حیرتی چه زنی ز بحرِ وجود دمبنشین چو طاهره دمبدم بشنو خروش نهنگِ لا

(فلس، ماهی، بحر و نهنگ همه جزئی از دریا هستند)

تضاد

هر گاه دو واژه با معنای متضاد در یک بیت یا عبارت به‌کار رود، آرایه تضاد پدید می‌آید.[9]

  • مثال
محتسب است و شیخ و من صحبت عشق در میان از چه کنم مجابشان پخته یکی و خام دو

(واژه‌های پخته و خام و یک و دو با هم متضادند)

  • مثال
در نومیدی بسی امید است پایان شب سیه سپید است

(واژه‌های /نومیدی/ با /امید/ و همچنین واژگان /سیه/ با /سپید/ متضاد و مخالف هستند)

  • مثال
به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش میباش که نیستی ست سرانجام هر کمال که ست

(واژه‌های هست و نیست با هم متضاد هستند)

  • مثال
ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا

(واژه‌های دوست و دشمنان با هم متضاد هستند)

  • مثال
از رخ و زلفت ای صنم روز من است همچو شب وای بروزگار من روز یکی و شام دو

(واژه‌های روز و شب، روز و شام و یک و دو با هم متضادند)

  • مثال
پند گیرید ای سیاهیتان گرفته جای پند عذر آرید ای سپیدیتان دمیده بر عذار

(سفیدی و سیاهی با هم متضادند)

متناقض‌نما (پارادوکس)

هرگاه دو مفهوم متضاد را به‌هم نسبت دهیم یا آن دو را در یک چیز جمع کنیم، آرایهٔ متناقض‌نما شکل می‌گیرد و معمولاً معنایی عمیق و پرمغز در پسِ آن نهفته‌است.[10]

  • مثال

«جامه‌اش شولای عریانی است» (عریانی به شولا نسبت داده شده، اما شولا نوعی جامه است و در واقع ضد عریانی است)

  • مثال

جیب‌هایم پُر از خالی است. {در عالَم واقع، جمع شدن پُر و خالی با هم غیرممکن است و همدیگر را نقض می‌کنند}

  • مثال
دولت فقر خدایا بر من ارزانی دارکین کرامت سبب حشمت و تمکین من است

(در این شعر حافظ دولت را که به معنی ثروت است در کنار متضادش یعنی فقر آورده‌است)

  • مثال
پنهان ز دیده‌ها و همه دیده‌ها از اوستآن آشکار صنعت پنهانم آرزوست

(آشکار صنعت پنهان دو صفت متضاد آشکار و پنهان را در کنار هم آورده‌است)

عکس

هرگاه در یک بیت یا عبارت بین دو مورد (مثل «الف» و «ب»)رابطه‌ای برقرار کنیم و مثلاً بگوییم «الف»، «ب» است یا «الف»، «ب» را آورد و در بخش دیگری از همان بیت یا عبارت بین آن دو مورد همان رابطه را برقرار کرده اما جای آن دو را با هم عوض کنیم آرایه عکس بدست می‌آید. همانند عکس نقیض در منطق.

بهرام که گور می‌گرفتی همه عمردیدی که چگونه گور بهرام گرفت

لف و نشر

هر گاه دو یا چند جزء از کلام بدون توضیحی در پی هم بیایند (لف) و آن گاه توضیحات مربوط به هر یک در پی هم آورده شوند (نشر)، آرایه لفّ‌ونشر شکل می‌گیرند.[11]

پروانه ز من، شمع ز من، گل ز من آموختافروختن و سوختن و جامه دریدن

(پروانه از من افروختن را، شمع از من سوختن را، و گل از من جامه دریدن را آموخت)

  • مثال
سیب و به و انار به ترتیب لف و نشردل را و معده را و جگر را مقوی است
  • مثال
به روز نبرد آن یل ارجمندبه شمشیر و خنجر به گرز و کمند
برید و درید و شکست و ببست یلان را سر و سینه و پا و دست

یعنی: (۱) با شمشیر سر را برید و (۲) با خنجر سینه را درید و (۳) با گرز پا را شکست و (۴) با کمند دست را ببست.

  • مثال
هنر خوار شد، جادوی ارجمند نهان راستی، آشکارا گزند

هنر (لف ۱)، جادوی (لف ۲) | راستی (نشر ۱)، گزند (نشر ۲)

تلمیح (اشاره)

هر گاه با شنیدن بیت یا عبارتی به یاد داستان و افسانه، رویدادی تاریخی و مذهبی یا آیه و حدیثی یا … بیفتیم، بدون آنکه آن موضوع مستقیماً تعریف شده باشد، آن بیت یا عبارت دارای آرایه تلمیح است.[12]

  • مثال
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت من چرا ملک جهان را به جویی نفروشم

(اشاره به داستان آدم و رانده شدن او از بهشت به خاطر خوردن میوه ممنوعه (سیب) در بهشت)

  • مثال
الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرورپدر را بازپرس آخر کجا شد مهر فرزندی

(اشاره به داستان یوسف و یعقوب است)

  • مثال
لمعات وجهک اشرقت و شعاع طلعتک اعتلی ز چه رو الست بربکم نزنی بزن که بلی بلی

(اشاره به داستان خلقت و «بلی» گفتن خلائق بعد از «الست بربکم» گفتن خداوند)

  • مثال
گفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید گفت با این همه از سابقه نومید مشو

(«سابقه» به معنی سبقت‌گیرنده یا پیشی‌گیرنده بر طبق آیه قرآنی «أن الله سبقت رحمته غضبه» (براستی رحمت خداوند بر غضبش پیشی گرفته‌است) اشاره به رحمت خداوند دارد. البته معنی دیگر سابقه گذشته انسان است. شعر را می‌تواند با هر دو معنی تفسیر کرد که نشان از صنعت ایهام در این شعر دارد)

  • مثال
لمع البرق من الطور و آنست به فلعلی لک آت بشهاب قبس

(در این شعر حافظ به داستان موسی و کوه طور اشاره می‌کند)

تضمین

هر گاه شاعر یا نویسنده‌ای، بخشی از نوشته فردی دیگر را در میان اثر خود جای دهد، آن شعر یا نوشته را تضمین نموده‌است. دقت کنید که باید عین نوشته بیاید و اصولاً داخل << ...>> بیان می‌شود.

چه خوش گفت فردوسی پاک زادکه رحمت برآن تربت پاک باد
«میازار موری که دانه کش استکه جان داردو جان شیرین خوش است»

این دو بیت بخشی از بوستان سعدی است و سعدی بیتی معروف از فردوسی را در میان شعر خود عیناً نقل کرده‌است.

«جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب»که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را
زاهد از رندی حافظ نکند فهم چه شد«دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند»

این دو بیت از دیوان حافظ که در آن خواجه از اشعار سعدی تضمین کرده‌است.

حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی«من از آن روز که دربند توأم آزادم»
«من از آن روز که دربند توأم آزادم»پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم

بیت اول از حافظ است که در آن خواجه از بیت دوم که از اشعار سعدی است تضمین کرده‌است.

بر سر تربت من با می و مطرب بنشین«تا به بویت ز لحد رقص کنان برخیزم»
چون شوم خاک به خاکم گذری کن چو صبا«تا به بویت ز زمین رقص کنان برخیزم»

بیت اول از حافظ است که در آن خواجه از بیت دوم که از اشعار سلمان ساوجی است تضمین کرده‌است.

«چراغ روی تو را شمع گشت پروانه» مرا ز حال تو با حال خویش پروا نه
«چراغ حسن تو را شمع روز پروانه»کمند زلف تو را باد صبح سرگردان

بیت اول از حافظ است که در آن خواجه از بیت دوم که از اشعار سلمان ساوجی است تضمین کرده‌است.

مجو درستی عهد از جهان سست نهاد«که این عجوز عروس هزاردامادست»
مده به شاهد دنیا عنان دل، زنهار!«که این عجوزه عروس هزار دامادست»

بیت اول از حافظ است که در آن خواجه از بیت دوم که از اشعار اوحدی است تضمین کرده‌است.

«آن کس که به دست جام دارد»سلطانی جم مدام دارد
آواز دهید، تا ببینند«صوفی که به دست جام دارد»

بیت اول از حافظ است که در آن خواجه از بیت دوم که از اشعار اوحدی است تضمین کرده‌است.

اغراق (مبالغه)

هنگامی که شاعر یا نویسنده، صفتی را در فرد یا پدیده‌ای آنچنان برجسته نشان دهد که در عالم واقع امکان دستیابی به آن صفت در آن حد و اندازه وجود نداشته باشد، آرایه اغراق آفریده می‌شود. البته این ادعای غیرممکن باید به گونه‌ای بیان شده باشد که باعث افزایش گیرایی سخن گردد و شعار گونه وغیر واقعی جلوه نکند.[13]

  • مثال
بخواهد هم از تو پدر کین منچو بیند که خاک است بالین من

(اغراق در ممکن نبودن رهایی از انتقام پدر)

  • مثال
شود کوه آهن چو دریای آباگر بشنود نام افراسیاب

(اغراق در ترس از شنیدن نام افراسیاب که کوه آهن را ذوب می‌کند)

  • مثال
زین آتش نهفته که در سینه منستخورشید شعله‌ایست که در آسمان گرفت

(اغراق در اینکه خورشید تنها شعله‌ای کوچک از آتش عشقی است که در قلب حافظ فروزان است)

  • مثال
با ساربان بگویید احوال آب چشممتا بر شتر نبندد محمل به روز باران

(سعدی به گونه‌ای در روز وداع یار می‌گرید که سیل راه می‌افتد و راه بر کجاوه می‌بندد)

حسن تعلیل

هر گاه شاعر و نویسنده برای موضوعی، دلیلی غیر واقعی و تخیلی، اما دلپذیر و قانع‌کننده ارائه دهد به حسن تعلیل دست می‌یابد.

تا چشم بشر نبیندت رویبنهفته به ابر چهر دلبند

حسن تعلیل: شاعر علت ابر پوش بودن قله دماوند را بخاطر ندیده شدن آن از سوی بشر بیان کرده‌است.

  • مثال
تو قلب فسردهٔ زمینی از درد ورم نموده یک چند

حسن تعلیل: علت برآمدگی دماوند اینگونه توجیه شده‌است که «دماوند» قلب زمین تصور شده‌است که درد گرفته و از شدت درد، ورم نموده‌است.

  • مثال
خاک بغداد به مرگ خلفا می‌گرید ور نه این شط روان چیست که در بغداد است؟

حسن تعلیل: شاعر علت جاری بودن رود دجله در بغداد را گریستن خاک آن شهر به مرگ خلفا می‌داند و حال آنکه می‌دانیم جاری بودن رود در بغداد امری طبیعی است.

  • مثال
رسم بدعهدی ایام چو دید ابر بهارگریه اش بر سمن و سنبل و نسرین آمد

حسن تعلیل: حافظ علت باران بهاری را گریه ابر بهاری به علت بدعهدی ایام می‌داند.

  • مثال
ذره را تا نبود همت عالی حافظ طالب چشمه خورشید درخشان نشود

حسن تعلیل: حافظ علت رسیدن ذرات معلق در هوا به خورشید را بلند همتی آنان می‌داند.

  • مثال
به سرو گفت کای میوه ای نمی آریجواب داد که آزادگان تهی دستند

حسن تعلیل: سرو علت میوه نداشتن خود را که نشان از تهی‌دستی درخت هم هست آزادگی می‌داند.

  • مثال
از حیای لب شیرین تو ای چشمه نوشغرق آب و عرق اکنون شکری نیست که نیست

حسن تعلیل: در این بیت حافظ علت حل شدن شکر در آب را کم آوردن شکر در برابر شیرینی لب یار می‌داند.[14]

  • مثال
اشک غماز من ار سرخ برآمد چه عجبخجل از کردهٔ خود پرده دری نیست که نیست

حسن تعلیل: در این بیت حافظ دلیل سرخی اشک خود را خجلت اشک از فاش کردن راز شاعر می‌داند.[14]

ارسال المثل

هر گاه شاعر یا نویسنده درسخن خود از «ضرب‌المثلی» استفاده کند یا بخشی از سخن او آنقدر معروف باشد که به عنوان ضرب‌المثل به کار رود؛ آن بخش از کلام، دارای آرایه ارسال المثل یا به اختصار، مثل است. پس، ارسال المثل عبارت است از: آوردن مطلبی حکیمانه در شعر، که نتیجه آن باعث آرایش کلام و تقویت بنیه سخن می‌شود.[15]

«مثل» یا «ضرب‌المثل» گفتاری کوتاه و شایع است که معمولاً در قالب بیانی کلیشه‌ای مطرح شده به دلیل ایجاز کلام و غنی بودن مفهوم آن، با استقبال عامه مواجه می‌شود و مردم در گفتگوها، مجادله‌ها و اندرزهایشان از آن استفاده می‌کنند، مانند: «بادآورده را باد می‌برد».

منشأ ایجاد مثل، تودهٔ مردم است. علی اکبر دهخدا دربارهٔ مثل می‌گوید: «پدران ما، مثل را یکی از اقسام بیست و چهارگانه ادب شمرده‌اند و همانند دیگر قسمت‌ها به آن اهمیت داده‌اند. پدران ما کمتر فکری است که نکرده و کمتر اندیشه‌ای است که در عبارتی کوتاه و رسا در دسترس همه نگذاشته باشند، گویا از قدیم ایرانیان به حکمت و مثل مشهور بوده‌اند.»[16]

گاه آوردن یک مَثَل در نظم و نثر یا خطابه و سخنرانی، اثرش در پروراندن مقصود و جلب توجه خواننده و شنونده، بیش از چندین بیت منظوم و چند صفحه مقاله و رساله باشد.[17]

بی‌گمان دیوار طبع پست خاک‌آلود ماستگر بود کوتاه‌تر دیواری از دیوار ما
*
آن دم که دل به عشق دهی خوش دمی بُوَددر کار خیر، حاجت هیچ استخاره نیست
*
آنکس که بدم گفت بدی سیرت اوستوانکس که مرا گفت نکو خود نیکوست
حال متکلم از زبانش پیداستاز کوزه همان برون تراود که در اوست
*
چون نیک نظر کرد پر خویش بر ان دیدگفتا زکه نالیم که از ماست که بر ماست
*
تو نیکی می‌کن و در دجله اندازکه ایزد در بیابانت دهد باز

همهٔ بیت اخیر، ضرب‌المثل شده‌است

تمثیل

هر گاه برای تاًیید یا روشن شدن مطلبی (معمولاً پیچیده) آن را به موضوعی ساده‌تر تشبیه کنیم یا برای اثبات موضوعی نمونه‌ای بیاوریم آرایه تمثیل را به کار گرفته‌ایم.

من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باشهر کسی آن درود عاقبت کار که کشت

(حافظ خطاب به زاهدان و واعظان می‌گوید که من اگر خوب یا بد هستم ربطی به شما ندارد و شما همان بهتر که مراقب اعمال خود باشید، همچنان‌که هر کسی هنگام درو آنچه را که خود کاشته‌است برداشت می‌کند. شاعر برای درستی گفته خود در مصراع نخست، در مصراع دوم موضوعی ساده را که درستی آن بر همه آشکار است به عنوان نمونه‌ای برای ان ذکر می‌کند)

سؤال و جواب

سؤال و جواب یا مناظره یا پرسش و پاسخ یا گفتگو یا مراجعه؛ آن است که متکلم آنچه را که بین دو کس واقع شده، در شعر به‌صورت پرسش و پاسخ یا پیغام و جواب به لفظی بلیغ و با اسلوبی لطیف بیان کند،[18] و تمام شعر مبتنی بر پرسش و پاسخ یا گفتگو باشد.[19] به عبارتی دیگر، در اصطلاح ادبی، شعر یا نثری است که در آن دو چیز یا دو کس در مقابل هم قرار می‌گیرند و بر سر موضوعی با هم به بحث و گفتگو می‌پردازند تا سرانجام یکی بر دیگری غالب آید و نتیجهٔ دلخواه و از پیش معلوم، حاصل شود.

در این نوع شعر معمولاً، در مصرع یا بیت اول سؤال به میان می‌آید و در مصرع یا بیت دوم جواب آن داده می‌شود و شکلی از گفتگو را ایجاد می‌کند و مخاطب را در جواب شعری و لذت هنری شعر سهیم می‌کند. نمونه‌های این صنعت از نخستین برهه‌های پیدایش ادبیات فارسی وجود دارد. مانند: «گفتگوی زاغ سیاه و باز» در دیوان عنصری و سؤال و جواب‌های عاشقان و معشوقان، اشیاء و آدم‌ها، آدم‌ها با آفریده‌های ذهنی؛ نمونه‌های موفق سؤال و جواب را در شعر حافظ، مولانا، نظامی گنجوی، پروین اعتصامی و دیگر شاعران و نویسندگان بزرگ می‌توان دید.[20]

در این طرز سخن، کلماتی که بیان‌گر سؤال و جواب هستند به‌کار می‌رود مانند: گفتم، گفتا.[21] «مناظرهٔ خسرو با فرهاد» در مثنوی خسرو و شیرین نظامی گنجوی، نمونه‌ای از این آرایه است:

نخستین بار گفتش کز کجاییبگفت از دار ملک آشنایی

نمونه‌ای از پروین اعتصامی:

محتسب مستی به ره دیده و گریبانش گرفتمست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست
گفت مستی زان سبب افتان و خیزان می‌رویگفت جرم راه رفتن نیست ره هموار نیست

سؤال و جواب مرهون عوامل دیگری هم هست؛ از جمله: اسلوب حکیم (به این معنا که شنونده، سخن یا پاسخ گوینده را به معنی دیگر حمل کند. این تبدیل و تغییر معنا را در اصطلاح اسلوب حکیم می‌گویند)، حسن تعلیل، تشبیه و جناس.[22]

اسلوب معادله

هرگاه شاعر بیتی بسراید که با عوض کردن جای مصراع اول و مصراع دوم خللی در مفهوم بیت ایجاد نشود و بیت دوم مصداقی برای بیت اول باشد، به آن آرایهٔ اسلوب معادله گویند. صائب تبریزی از جمله شاعرانی است که اسلوب معادله را به عنوان یک عنصر اصلی در اشعار خویش قرار داده‌است. (شاعر در مصراعی سخن می‌گوید و برای اثبات سخن خود از مثل استفاده می‌کند)

  • مثال
دود اگر بالا نشیند کسر شأن شعله نیستجای چشم، ابرو نگیرد، گرچه او بالاتر است
  • مثال
عیب پاکان زود بر مردم هویدا می‌شودموی اندر شیر خالص زود پیدا می‌شود
  • مثال
پردهٔ شرم است مانع در میان ما و دوستشمع را فانوس از پروانه می‌سازد جدا
  • مثال
محرم این هوش جز بی هوش نیستمر زبان را مشتری جز گوش نیست
  • مثال
پیشانی عفو تو را پرچین نسازد جرم ماآیینه کی برهم خورد از زشتی تمثال‌ها
  • مثال

ای دوست دزد حاجب و درمان نمی‌شودگرگ سیه روز سگ چوپان نمی‌شود

اسلوب الحکیم

در اصطلاح آن است شاعر جمله‌ای آورد که حمل بر بیش از یک پاسخ شود و پاسخ بر خلاف انتظار باشد.

  • مثال
گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق مناز خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم

استثنای منقطع

حکمی راکه هیچ ربطی به هم ندارد مورد استثنا قرار دادن، همچنین در این صنعت از حروف استثناء استفاده می‌شود.

  • مثال
بخشکید سرچشمه‌های قدیمنماند آب جز آب چشم یتیم

(سعدی)

  • مثال
ابا تاج و با گنج نادیده رنجمگر زلفشان دیده رنج شکنج

(فردوسی)

تشبیه

یعنی مانند کردن چیزی به چیز دیگر که به جهت داشتن صفت یا صفاتی با هم مشترک باشند.[23]

هر تشبیه دارای چهار رکن یا پایه است:

  1. مشبه: کلمه‌ای که آن را به کلمه‌ای دیگر تشبیه می‌کنیم.
  2. مشبه به: کلمه‌ای که کلمهٔ دیگر به آن تشبیه می‌شود.
  3. وجه شبه: صفت یا ویژگی مشترک بین مشبه و مشبه به است. (دلیل شباهت)
  4. ادات تشبیه: کلمات یا واژه‌هایی هستند که نشان دهندهٔ پیوند شباهت می‌باشند و عبارتنداز: همچون، چون، مثل، مانند، به سان، شبیه، نظیر، همانند، به کردار و ….

مثال: علی مانند شیر شجاع است. به ترتیب: مشبه (علی)؛ ادات تشبیه (مانند)؛ مشبه به (شیر)؛ وجه شبه (شجاع) اگر تشبیهی ادات تشبیه داشته باشد تشبیه را مرسل می‌گویند.

اضافه تشبیهی:هرگاه در تشبیه، یکی از طرفین تشبیه (مشبه یا مشبه به) به دیگری اضافه (مضاف واقع شود) شود. به آن «اضافهٔ تشبیهی» می‌گویند. مثال:آفتاب نظر بپرورند. آفتاب نظر یک ترکیب اضافی است که در واقع دو رکن اول و دوم یک تشبیه بوده‌اند.

  • مثال
تنت در جامه چون در جام باده دلت در سینه چون در سیم آهن

(تن در جامه به باده در جام و دل در سینه به نقره در آهن تشبیه شده‌است)

  • مثال
عشق دردانه است و من غواص و دریا میکده سر فرو بردم در آنجا تا کجا سر برکنم

(شاعر خود را به غواص، میکده را به دریا و عشق را به دردانه تشبیه کرده‌است)

  • مثال
شبی چون چاه بیژن تنگ و تاریک چو بیژن در میان چاه او من

(شاعر شب را به چاه بیژن و خود را به بیژن در چاه تشبیه کرده‌است)

  • مثال
همی راندم فرس را من به تقریب چو انگشتان مرد ارغنون زن

(منوچهری در این شعر راندن اسب را به حرکات دست نوازنده ارغنون تشبیه کرده‌است)

  • مثال
آن برگ رزان بین که بر آن شاخ رزانستگویی به مثل پیرهن رنگ‌رزانست

(منوچهری در این شعر رنگ برگ درختان پاییزی را به پیرهن رنگ‌رزان تشبیه کرده‌است)

مجاز

به کار رفتن واژه‌ای به جای واژه دیگر مجاز نام دارد. هیچ‌گاه چنین امری ممکن نیست مگر آن که میان آن دو واژه در خارج از کلام رابطه‌ای بر قرار باشد. برای مثال: آن قدر گرسنه‌ام که می‌توانم تمام ظرف را بخورم. تمام ظرف را بخورم مجاز از محتویات درون ظرف و رابطه‌ای میان دو واژه‌ای ظرف و غذا در این عبارت است.

ماه دشت لاله‌ها را روشن کرده‌است (ماه: مجاز از نور ماه است)

  • مثال
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابیچه خیال‌ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی

(سر اینجا بمعنی فکر و اندیشه است، یعنی آفتاب در فکر برآمدن نیست)

  • مثال
نبندی زان میان طرفی کمروار اگر خود را ببینی در میانه

(منظور از کمر کمربند است و کمروار یعنی مانند کمربند میان‌تهی)

استعاره

هر گاه واژه‌ای به دلیل شباهتی که با واژه دیگر دارد به جای آن به کار رود استعاره پدید می‌آید. (همچنین بیان امری نا شناخته بر حسب امر شناخته شده) در واقع استعاره نوعی از تشبیه است که یکی از دو طرف تشبیه در آن ذکر نشده باشد (یا مشبه یا مشبه به ذکر نشده باشد).[24]

بر کشته‌های ما جز باران رحمت خود مبار. (کشته‌ها به کسر «ک») در این عبارت رحمت خدا به باران مانند شده‌است. روشن است که در این عبارت، منظور از کشته‌ها معنایی لفظی آن نیست بلکه مقصود اعمال بندگان است.

در «هرچه خواهی در سوادش رنج برد تیغ صرصر خواهدش حالی سترد»، «تیغ صرصر» استعاره از باد است.

استعاره از واژهٔ عاریه آمده‌است بمعنی عاریه گرفتن ویژگی از کسی یا چیزی برای دیگری

استعاره خود دو نوع دارد استعاره مکنیه استعاره مصرح

استعاره مکنیه

این نوع استعاره به نوعی از تشبیه گفته می‌شود که در آن مشبه به حذف شده باشد.

استعاره مصرح

این نوع استعاره به نوعی از تشبیه گویند که در آن مشبه محذوف باشد.

اضافه استعاری

در تشبیه، هم مشبه وجود دارد و هم مشبه به ولی اگر یکی از این‌ها غایب باشد! و به جایش لوازم یا ویژگی اش را ببینیم که به صورت اضافی آمده‌است، اضافه استعاری می‌نامیم. هم چنین در اضافه استعاری «مضاف» در معنی حقیقی خود بکار نمی‌رود و ما «مضاف الیه» را به چیزی تشبیه می‌کنیم که دارای جزء یا اندامی است ولی چنین جزء و اندام که «مضاف» است برای «مضاف الیه» یک واقعیت نیست بلکه یک تصور و فرض است. مثال:دامن شب-رقص مرگ-دل شب

  • مثال
بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان داردبهار عارضش خطی به خون ارغوان دارد

(بت استعاره از یار، گل استعاره از صورت و سنبل استعاره از زلف ریخته بر صورت است)

  • مثال
عالَم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشتفتنه انگیز جهان نرگس جادوی تو بود

(نرگس استعاره از چشم است)

  • مثال
نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کناننیمه شب دوش به بالین من آمد بنشست

(نرگس استعاره از چشم است)

  • مثال
در این بازار اگر سودی است با درویش خرسند استخدایا، منعم گردان به درویشی و خرسندی

(بازار استعاره از دنیاست)

  • مثال
مرا در خانه سروی هست کاندر سایه قدّشفراغ از سرو بستانی و شمشاد چمن دارم

(سرو استعاره از یار بلند قد است)

کنایه

به جملات زیر توجه کنید تنها همان رتبه‌های بالا را وعده بگیر و مابقی را نقداً خط بکش با حال استیصال پرسیدم پس چه خاکی بر سرم بریزم؟ در جمله‌های بالا دو عبارت مشخص شده دارای دو معنی نزدیک و دور هستند اما معنی دور آن‌ها مورد نظر است. خط بکش در اصطلاح یعنی نادیده بگیر و چه خاکی به سرم بریزم یعنی چه کار باید بکنم در جمله‌های ذکر شده این معانی دور مورد نظر است و معانی نزدیک و واقعی مقصود نویسنده را نمی‌رساند و به این کار برد کنایه می‌گویند[25] مثال هنوزم از دهانت بوی شیر می‌آید: بوی شیر کنایه از خردسال بودن هست

تشخیص (جان‌بخشی به اشیاء)

هر گاه صفات انسان یا یک جاندار را به یک جسم بی جان ربط بدهیم از آرایهٔ تشخیص استفاده کرده‌ایم مثال: این کتاب من را به خواندنش دعوت می‌کند، دیوارهای زندان پرواز می‌کردند

برق از شوقِ که می‌خندد بدین سان قاه قاه ابر از هجرِ که می‌گرید بدین سان زار زار

حس آمیزی

آمیختن دو یا چند حس را در متن و… را حس آمیزی می‌گویند. هر گاه موضوعی را که مربوط به یکی از حواس است. به چیزی نسبت دهیم که با آن حس قابل احساس نباشد، آرایه حس آمیزی آفریده می‌شود که در زبان روزمره نیز کم کاربرد نیست.

طعم پیروزی را چشید…

در این عبارت «مزه» که مربوط به حس چشایی است به پیروزی نسبت داده شده‌است. اما پیروزی با حس چشایی قابل احساس نیست.

حقیقت تلخ است.

در این عبارت تلخی که مربوط به حس چشایی است به حقیقت نسبت داده شده‌است. اما حقیقت با حس چشایی قابل احساس نیست.

آمیختن دو یا چند حس را در متن و… را حس آمیزی می‌گویند. (این توضیح در کتاب ادبیات پایه دهم آمده‌است)

ریگ آموی و درشتی راه اوزیر پایم پرنیان آید همی

در این شعر رودکی از حس لامسه در مصرع دوم استفاده می‌کند:[26]

گاهی شاعر از چند حس را با هم استفاده می‌کند. به عنوان مثال حقوقی حس رنگ و صدا را به این شکل با هم درآمیخته است:[26]

ای کاش با فصاحت این کبود اندام من تلفظ شیرین آب بود

از نمونه‌های دیگر حس آمیزی درهم‌آمیختن سه حس شنوایی، بینایی و بساوایی در این شعر شفیعی کدکنی است:[26]

با حنجره چکاوک خردی که ماه دی

از پونه بهار سخن می‌گوید

وقتی کزان گلوله سربی

با قطره قطره خونش

موسیقی مکرر و یکریز برف را

ترجیعی ارغوانی می‌بخشد.

تکرار

تکرار آرایه است که در آن شاعر به منظور نشان دادن اهمیت، و برجسته ساختن یک واژه یا یک عبارت در شعر یا ایجاد موسیقی و آرایش سخن، لفظ یا الفاظی را مکرر می‌آورد.[27]

بماناد این گل اندر دست رامین گو با او جام می بر دست رامین
چنین حال و چنین مال و چنین جای گدلاویز و دل‌افروز و دلارای
نه موبد بیند از من شادکامی گنه من بینم ز موبد نیکنامی
  • مثال
ای ذبیح‌الله ز قربانگاه عشق بر مگرد و جان بده در راه عشق
  • مثال
نفس نفس اگر از باد نشنوم بویش زمان زمان چو گل از غم کنم گریبان چاک

جستارهای وابسته

منابع

  1. بیان در شعر فارسی، دکتر بهروز ثروتیان، انتشارات برگ، چاپ اوّل، تهران، ۱۳۶۹
  2. فنون بلاغت و صناعات ادبی، علامه جلال‌الدین همایی، نشر هما، ویرایش اوّل، چاپ سی‌ویکم، شابک: ۹۷۸۹۶۴۶۱۷۱۰۶۰
  3. هادی، روح‌الله؛ آرایه‌های ادبی، قالب‌های شعر، بیان و بدیع، (کتاب سال سوم آموزش متوسطه، شاخه نظری، رشته ادبیات و علوم انسانی)
  4. لاوژه, طاهر (2014-08-23). "مطالعه سجع در آثار عرفانی و ادبی". فصلنامه پژوهش‌های ادبی و بلاغی. 2 (شماره 3 (پیاپی 7)): 120–134. ISSN 2322-3979.
  5. جمال زهی کمال‌آبادی, حمیده; جدید الاسلامی, حبیب‌الله (2018-05-22). "نقد زیبایی‌شناسی علم بدیع با رویکردی تطبیقی بر بلاغت عرب و پارسی". فصلنامه مطالعات ادبیات تطبیقی. 12 (45): 77–91.
  6. پورنامداریان, تقی; طهرانی ثابت, ناهید (2011-03-21). "نگاهی دیگر به جناس". فنون ادبی. 3 (1): 21–28.
  7. شجاعی، امیرنجات؛ نظری، مهدی؛ ادبیات فارسی؛ تهران: انتشارات بین‌المللی گاج؛ شابک ۹۷۸-۶۰۰-۳۵۹-۴۳۵-۷
  8. غلامرضا, فتحی; سیدمجتبی, حسینی. "مراعات نظیر، زیور آرایه ها". تحقیقات تعلیمی و غنایی زبان و ادب فارسی. 0 (36): 67–81.
  9. ابراهیمی شهر آباد, رقیه; یوسفی, محمّدرضا (2012-10-22). "تضاد و انواع آن در زبان فارسی". فنون ادبی. 4 (2): 129–154.
  10. بافکر عجب شیر, سردار; گلی, احمد (2016-06-21). "شگردهای متناقض نمایی (پارادوکس) زیبایی شناختی". فنون ادبی. 8 (2): 100–116. doi:10.22108/liar.2016.20570.
  11. جان, ونزبرو. "بلاغت عربی و تفسیر قرآن با نگاهی به صنعت لف و نشر". 0 (70): 115–160.
  12. حسن, حیدری; علی, صباغی. "تلمیح، از سرقت ادبی تا صنعت ادبی: بررسی تلمیح در منابع بلاغی". 9 (32000244): 1–12.
  13. طالبیان, دکتر یحیی (2001-08-23). "آمیختگی اغراق با شگردهای بیانی در شعر فردوسی". مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی(منتشر نمی‌شود). 159 (0).
  14. قدرت قاسمی پور، پروین گلی زاده؛ «صُوَر حُسن تعلیل در شعر حافظ»، مجله: فنون ادبی؛ بهار ۱۳۹۵ - شماره ۱۴
  15. گرکانی، محمدحسین (شمس العلماء)؛ ابدع البدایع (به اهتمام حسین جعفری)، تبریز، احرار، ۱۳۷۷، چاپ اول، ص ۴۱.
  16. دهخدا، علی اکبر؛ گزیده و شرح امثال و حکم دهخدا (جلد اول)، (به کوشش فرج‌الله شریفی گلپایگانی)، ۱۳۷۶، تهران، هیرمند، چاپ اول
  17. همایی، جلال الدین؛ فنون بلاغت و صناعات ادبی، تهران، 1334، دانشگاه سپاهیان انقلاب.
  18. پاکرو، فاطمه؛ و کمالی اصل، شیوا؛ زیباشناسی شعر فارسی، تهران، روزگار، ۱۳۸۳، چ اول، ص ۹۲
  19. محمدی، محمدحسین؛ بلاغت، تهران، زوار، 1387، چ اول، ص ۱۷۴
  20. محبتی، مهدی؛ بدیع نو، تهران، سخن، ۱۳۸۰، چ اول، صص ۸۵–۸۶
  21. اسفندیارپور، هوشمند؛ عروسان سخن، تهران، فردوس، ۱۳۸۴، چ اول، ص ۲۴۰
  22. وحیدیان کامیار، تقی؛ بدیع از دیدگاه زیبایی‌شناختی، تهران، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها، ۱۳۸۳، چ اول، صص ۱۵۶–۱۵۷
  23. حصاوی, محمد جواد. "آرایه‌های بدیعی مبتنی بر تشبیه". The Journal of Research in Humanities. 18 (4): 81–99.
  24. سیدمحسن, مهدی نیاچوبی; مسعود, روحانی. "شیوه‌های نو سعدی در استفاده از تشبیه و استعاره در غزل". 4 (111): 223–242.
  25. کتاب ادبیات 2 متوسطه
  26. کریمی, پرستو (2009-02-19). "حواس پنجگانه و حسامیزی در شعر". پژوهش‌های ادب عرفانی (گوهر گویا). 2 (4): 117–134.
  27. علی, صابری (2012-03-03). "صنعت تکرار، انواع و کاربردهای آن در بدیع". 0 (27): 63–86.
  28. بنی طالبی، امین، فروزنده، مسعود. (۱۳۹۶). «بررسی انواع تکرار و کارکردهای آن در ویس و رامین»، فنون ادبی, 9(3), pp. 27-42. doi: 10.22108/liar.2017.93955

پیوند به بیرون

This article is issued from Wikipedia. The text is licensed under Creative Commons - Attribution - Sharealike. Additional terms may apply for the media files.